تیم ما بر آن شده که جهت جلوگیری از اتلاف وقت کاربران عزیز اقدام به گردآوری مجموعه ای از وبسایتهایی کند که شما به دنبال کسب درآمد از آنها هستید. ولی هدف ما فقط اطلاع رسانی می باشد و به هیچ عنوان شما را ترغیب به عضویت در این سایتها که البته رایگان می باشند نمی کنیم. امیدواریم با تلاش خود در این زمینه موفق باشید و به هدف خود که درآمدزایی می باشد برسید. به امید خدا هر از گاهی به تعداد این سایتها می افزاییم.
ادامه...
سلام به دوستان آریایی قابل توجه دوستان گرامی مشکلاتی که در حال حاضر برای ورود و یا ثبت اسمتون با اون مواجه هستید ناشی از نصب سیستمهای جدید می باشد که شامل 1- سیستم امتیازدهی به کاربران 2- آمار گیر سایت 3- پروفایل کاربران در قسمت امتیازدهی کاربران بنا به فعالیت شما در سایت سیستم به شما امتیاز می دهد که بنا به امتیازات کسب شده شما سیستم به شما نشان و مدالی رو اهدا می کند. در قسمت پروفایل هم با ثبت نام میتونید مشخصات خود را اعم از اسم , تصویر و ...قرار دهید
لطفا این چند روز را هم صبر کنید تا سایت به صورت کامل مجهز بشه و در اختیارتون قرار بگیره. یاعلی
ممنون که جوابمو دادید لطفا یه بررسی کنید ببینیدمشکل از کجاست من خیلی وقته که الکی الکی اخراج شدم و دیگه نمیتونم داخل سایت بشم همش مینویسه شماتاتاریخ 2014 اخراج شده اید
سلام.من وقتی که وارد روم میشم با صفحه ی سفید رو به رو میشم. تازگی ها این طوری شده.البته کاملا صبر میکنم تا علامت انتظار تموم بشه. ولی باز هم صفحه ی سفید میاد.
شما که حکومت کمونیستی راه انداخته اید و روز به روز داره از تعداد کاربرانتان کاسته میشه انشاء الله به امید روزی که رومتان خلوت بشه و درش تخته با این گونه رفتار خشک و بی منطقتان ـ شما خیلی ها را الکی زا روم اخراجکردید انگار تو رومتان حلو تقسیم میکنن تا دلت بخاد رومه تو اینترنت و منت شما را هم نمیکشیم مثلا اگه تو روم شما نیائیم چی میشه ـ چند مدت که بودیم نه به بار علمی امان اضافه شد نه فیضی بردیم خدا هدایتتان کند
با سلام و درود خدمت شما عزیزان این داستان و شعرعا را بونید بهتر از چت کردنه بسم الله
قسمت اول: شراب باید خورد/ و در جوانییک سایه راه باید رفت،/ همین. شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش/ که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش من این قسمت رو با یه تصویرسازی تویذهنم تونستم برای خودم معنی کنم: انسانی که شراب خورده تعادل خودش رو از دست می دهو نمی تونه به صورت عادی و در یه مسیر مستقیم حرکت کنه و راه بره. به عبارتی بهاین طرف و اون طرف تلوتلو می خوره. در مصرع دوم به سایه جان بخشی شده و سایهدارای عمره. از نظر من جوانی یک سایه، زمان نزدیک به ظهره که سایه کوتاه می شه ومسلما پیری سایه مربوط به اواخر بعدازظهر و وقتیه که سایه خیلی بلنده. حالا درنظر بگیرید همین آدم شراب خوردهو مست لایعقل در محدوده ی این سایه ی کوتاه بخواد حرکت کنه و از اون خارج نشه. اونوقته که کارش خیلی سخت می شه. چون از خودش تعادل نداره . با توجه به این تصویرسازی، برداشت من ازاین قسمت اینه: با توجه به مصرع های قبل که شاعر از پایان راه و به عبارتی، زمان ومکان مرگ سؤال می کنه، توی این مصرع جواب خودش رو می ده و می گه تا اون موقع کارینداره به جز این که شراب بنوشه و در مسیر سایه ی کوتاه و باریک قدم برداره. منظور از شراب، شراب روحانی و عشق الهیهکه سالک از اون سیراب می شه. «شرابی است که سراسر مستی و ازخودرهیدگی را به ارمغانمی آورد، نه درد سر و خمار و خستگی. شرابی که مستی اش عین هشیاری است./ کتاب حافظپدر، سهراب سپهری پسر، ساکنان کنگره ی عرش» شاعر می گه از این عشق باید نوشید وسرمست الهی شد و در عین حال از زیر سایه خارج نشد و در مسیر دشوار و معینی (جوانییک سایه) حرکت کرد. که البته، در شعر عرفانی شراب آگاهی و شعور می آورد. به نظر من، منظور از سایه با توجه بهمصرع های بعد، همان پیر و مرشد است. سعنی در عین مستی و عاشقی، از دستورات یک پیرنیز باید پیروی کرد. و چون پیر همیشه و در همه حال دسترس او نیست، سایه ی او نیزنمی تواند بلند باشد و همچنین پیروی از او آسان نیست. پس تنها کارش را تا پایان راه همین میداند. «در کتاب نگاهی به سپهری نیز نوشته شده: شراب باید خورد:یعنی نباید اندیشید. در ادبیات عرفانی ما شراب مستحسن است. چون عقل سوز است و عقلمحال اندیش محاسب را نابود می کند. و تفکر را زائل می کند./ ... و در جوانی یکسایه راه باید رفت،/ همین. جوانی به معنای تازگی و سایه رمز خنکی و طراوت و عدمتفکر است.»
قسمت دوم: کجاست سمت حیات؟/ من از کدامطرف می رسم به یک هدهد؟/ و گوش کن، که همین حرف در تمام سفر/ همیشه پنجره ی خوابرا بهم می زد./ چه چیز در همه ی راه زیر گوش تو می خواند؟/ درست فکر کن/ کجاستهسته ی پنهان این ترنم مرموز؟/ چه چیز پلک تو را می فشرد،/ چه وزن گرم دل انگیزی؟/
در این مصرع ها شاعر بیان می کند که درتمام مسیر سفر از این فکر و جستجو در پی یافتن پیر و مرشد (هدهد) رها نبوده و لحظهای از آن غفلت نکرده. خواب به نظرم در اینجا معادل آسوده خاطربودن است. سمت حیاتیعنی دست یافتن به حیات واقعی و آب حیات به دست هدهد (که در قدیم به مرغ آب شناسمعروف بوده و مکان آب و قنوات را برای مردم شناسایی می کرده) که در ادبیات بهمنظور پیر و راهنماست. و یافتن او خواب را از چشمانش ربوده. سهرابدر تمام طول سفرش به این امر واقف بوده استو همیشه ذهن او را مشغول کرده. بهعبارتی امید به بیداری دارد و ما را به تفکر دعوت می کند. هدهد همان مرد کامل وراهنمای راهدان را گویند که طیور(سالکان ) طریقت را به سرمنزل حقیقت رهبری می کند
«کتاب نگاهی به سپهری: هدهد در متونعرفانی ما مثلا منطق الطیر، رمز مرشد و شیخ آگاه است. و از این رو در این مصرعبسیار زیبا هدهد شیخی است که منبع آب تازه کننده را می داند، شیخی که دستور شست وشو از غبار عادات و گرد گذشته ها می دهد.
مولانا در جایی دیگر در باب اهمیت و لزوم پیردر سلوک میفرماید:
هرکجا بینی برهنه و بی نوا/دانک او بگریختست از اوستا
تا چنان گردد که میخواهددلش/آن دل کوربدبی حاصلش
گرچنان گشتی که اوستا خواستی/خویش را و خویشتن راآراستی
هرکه از اوستا گریزددرجهان/اوزدولت می گریزد اینبدان(دفتردوم91-2588)»
سفر دراز نبود: / عبور چلچله از حجم وقتکم می کرد./ و در مصاحبه ی باد وشیوانی ها/ اشاره ها به سرآغاز هوش برمی گشت./ درآن دقیقه که از ارتفاع تابستان/ به «جاجرود» خروشان نگاه می کردی،/ چه اتفاقافتاد/ که خواب سبز ترا سارها درو کردند؟/ و فصل، فصل درو بود./ و با نشستن یک سارروی شاخه ی یک سرو/ کتاب فصل ورق خورد/ و سطر اول این بود:/ حیات، غفلت رنگین یکدقیقه ی «حوا»ست./
در این قسمت شاعر به شرح سفر می پردازدو اینکه چه شد که سفرش(سیر و سلوک خود را) آغاز کرد؟(سرآغاز هوش)
یادآور می شود که سفر برایش دراز نبود.دراز، در اینجا به معنای طولانی و خستگی آور و ملال آور بودن است و می گوید سفربرای او طولانی نبود. چون عبور چلچله از طولانی بودن و دورودراز بودن آن کم میکرد. در کتابی خواندم که چلچله نماد سروش و فرشته ی پیام آور و بشارت دهنده است.البته در اینجا بیشتر به معنای سروش و ملهم درونی شاعر است. پس: شنیدن پیام سروش والهام گر خود، وزن گرم دل انگیزی می شود و او را به خواب وامی داشته و همین ارتباطها با این پیام رسان وقت او را کم حجم و شیرین جلوه می داده. به عبارتی سختی هایسفر را برای او آسان و شیرین می کرده.
در مسرع های بعد: شاعر آغاز سفرش (سیر وسلوک) را از مکان جاجرود می داند که جاجرود هم می تواند به معنای تجربه ی جمعیباشد و هم یک تجربه ی شخصی و فردی. به تجربه ی فردی آن می پردازم: مسافر در اینشعر برای دست یافتن به حقیقت، سفرش را از شرق(جاجرود) به غرب (آدم و آهن) شروع میکند و دوباره ( زمین های استوایی ) به شرق بازمی گردد.
... که خواب سبز ترا سارها دروکردند؟...: می تواند به معنی این باشد که تا آن زمان به مرحله ی کشف و شهود نرسیدهبوده و تنها خوابهایی از سبزی و معنویت و شهود را می دیده و حرکت و سفری صورتنگرفته بوده.
به نظر خاطره ی شروع سفرش را بازگو می کند.اگر تابستان به معنای زمان کمال فکری و رسیدن و پختگی باشد. سار باعث بیداری وی ازآن خواب ها و بسنده نکردن به آنها و باعث آغاز سفر وی شده. و فصل به معنای جداییبین دو زمان مختلف می باشد. ( به پایان رسیدن یک دوره و آغاز دوره ای جدید)
: بعد از به دست آوردن کمال در یک مرحله، در آن دقیقه به مرحله ی (راه) سلوک پا می گذارد.
اما تجربه ی جمعی این قسمت از شعر.(آغاز سفر انسان به این دنیا) «در کتاب سهراب سپهری، نوشته ی دکتر عطاری کرمانیبرای کلمات این قسمت معانی و تعابیری آورده شده:
سار: ناهماهنگ با طبیعت، ناسازگاری باطبیعت، پرسش های مطرح شده در ذهن، نماد وجود انسان، حضور انسان در عصر طلاییاساطیری و سپس توجه به هوش و تفکر انسانی.
ارتفاع تابستان: طلوع اندیشه در انسان،زمانی که انسان با طبیعت فاصله ی زیادی نداشت= هماهنگی تابستان با طبیعت و بی نقصو عیب بودن = عصر طلایی و اساطیری
جاجرود خروشان: نماد هستی قبل از تفکر»
در حقیقت این قسمت از شعر به قسمت اولهم مربوطه. در قسمت اول شراب را می خواست که به عدم تفکر دست یابد و در این قسمتهم به دوران قبل از تفکر و قبل از هبوط میاندیشد.
در مصرع آخر به هبوط آدم و حوا به زمین اشاره شده است.
سرپیچی آدم و حوااز فرمان الهی و لحظهای غفلت از نهی خداوند بر دوری جُستن از درخت ممنوع، باعث اخراج از بهشت و هبوط به زمین شد. «او آدم و حوا را گناهکار و مقصر هبوط انسان درقفس تنگ جهان می داند.»
قسمت اول: شراب باید خورد/ و در جوانییک سایه راه باید رفت،/ همین. شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش/ که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش من این قسمت رو با یه تصویرسازی تویذهنم تونستم برای خودم معنی کنم: انسانی که شراب خورده تعادل خودش رو از دست می دهو نمی تونه به صورت عادی و در یه مسیر مستقیم حرکت کنه و راه بره. به عبارتی بهاین طرف و اون طرف تلوتلو می خوره. در مصرع دوم به سایه جان بخشی شده و سایهدارای عمره. از نظر من جوانی یک سایه، زمان نزدیک به ظهره که سایه کوتاه می شه ومسلما پیری سایه مربوط به اواخر بعدازظهر و وقتیه که سایه خیلی بلنده. حالا درنظر بگیرید همین آدم شراب خوردهو مست لایعقل در محدوده ی این سایه ی کوتاه بخواد حرکت کنه و از اون خارج نشه. اونوقته که کارش خیلی سخت می شه. چون از خودش تعادل نداره . با توجه به این تصویرسازی، برداشت من ازاین قسمت اینه: با توجه به مصرع های قبل که شاعر از پایان راه و به عبارتی، زمان ومکان مرگ سؤال می کنه، توی این مصرع جواب خودش رو می ده و می گه تا اون موقع کارینداره به جز این که شراب بنوشه و در مسیر سایه ی کوتاه و باریک قدم برداره. منظور از شراب، شراب روحانی و عشق الهیهکه سالک از اون سیراب می شه. «شرابی است که سراسر مستی و ازخودرهیدگی را به ارمغانمی آورد، نه درد سر و خمار و خستگی. شرابی که مستی اش عین هشیاری است./ کتاب حافظپدر، سهراب سپهری پسر، ساکنان کنگره ی عرش» شاعر می گه از این عشق باید نوشید وسرمست الهی شد و در عین حال از زیر سایه خارج نشد و در مسیر دشوار و معینی (جوانییک سایه) حرکت کرد. که البته، در شعر عرفانی شراب آگاهی و شعور می آورد. به نظر من، منظور از سایه با توجه بهمصرع های بعد، همان پیر و مرشد است. سعنی در عین مستی و عاشقی، از دستورات یک پیرنیز باید پیروی کرد. و چون پیر همیشه و در همه حال دسترس او نیست، سایه ی او نیزنمی تواند بلند باشد و همچنین پیروی از او آسان نیست. پس تنها کارش را تا پایان راه همین میداند. «در کتاب نگاهی به سپهری نیز نوشته شده: شراب باید خورد:یعنی نباید اندیشید. در ادبیات عرفانی ما شراب مستحسن است. چون عقل سوز است و عقلمحال اندیش محاسب را نابود می کند. و تفکر را زائل می کند./ ... و در جوانی یکسایه راه باید رفت،/ همین. جوانی به معنای تازگی و سایه رمز خنکی و طراوت و عدمتفکر است.»
قسمت دوم: کجاست سمت حیات؟/ من از کدامطرف می رسم به یک هدهد؟/ و گوش کن، که همین حرف در تمام سفر/ همیشه پنجره ی خوابرا بهم می زد./ چه چیز در همه ی راه زیر گوش تو می خواند؟/ درست فکر کن/ کجاستهسته ی پنهان این ترنم مرموز؟/ چه چیز پلک تو را می فشرد،/ چه وزن گرم دل انگیزی؟/
در این مصرع ها شاعر بیان می کند که درتمام مسیر سفر از این فکر و جستجو در پی یافتن پیر و مرشد (هدهد) رها نبوده و لحظهای از آن غفلت نکرده. خواب به نظرم در اینجا معادل آسوده خاطربودن است. سمت حیاتیعنی دست یافتن به حیات واقعی و آب حیات به دست هدهد (که در قدیم به مرغ آب شناسمعروف بوده و مکان آب و قنوات را برای مردم شناسایی می کرده) که در ادبیات بهمنظور پیر و راهنماست. و یافتن او خواب را از چشمانش ربوده. سهرابدر تمام طول سفرش به این امر واقف بوده استو همیشه ذهن او را مشغول کرده. بهعبارتی امید به بیداری دارد و ما را به تفکر دعوت می کند. هدهد همان مرد کامل وراهنمای راهدان را گویند که طیور(سالکان ) طریقت را به سرمنزل حقیقت رهبری می کند
«کتاب نگاهی به سپهری: هدهد در متونعرفانی ما مثلا منطق الطیر، رمز مرشد و شیخ آگاه است. و از این رو در این مصرعبسیار زیبا هدهد شیخی است که منبع آب تازه کننده را می داند، شیخی که دستور شست وشو از غبار عادات و گرد گذشته ها می دهد.
مولانا در جایی دیگر در باب اهمیت و لزوم پیردر سلوک میفرماید:
هرکجا بینی برهنه و بی نوا/دانک او بگریختست از اوستا
تا چنان گردد که میخواهددلش/آن دل کوربدبی حاصلش
گرچنان گشتی که اوستا خواستی/خویش را و خویشتن راآراستی
هرکه از اوستا گریزددرجهان/اوزدولت می گریزد اینبدان(دفتردوم91-2588)»
سفر دراز نبود: / عبور چلچله از حجم وقتکم می کرد./ و در مصاحبه ی باد وشیوانی ها/ اشاره ها به سرآغاز هوش برمی گشت./ درآن دقیقه که از ارتفاع تابستان/ به «جاجرود» خروشان نگاه می کردی،/ چه اتفاقافتاد/ که خواب سبز ترا سارها درو کردند؟/ و فصل، فصل درو بود./ و با نشستن یک سارروی شاخه ی یک سرو/ کتاب فصل ورق خورد/ و سطر اول این بود:/ حیات، غفلت رنگین یکدقیقه ی «حوا»ست./
در این قسمت شاعر به شرح سفر می پردازدو اینکه چه شد که سفرش(سیر و سلوک خود را) آغاز کرد؟(سرآغاز هوش)
یادآور می شود که سفر برایش دراز نبود.دراز، در اینجا به معنای طولانی و خستگی آور و ملال آور بودن است و می گوید سفربرای او طولانی نبود. چون عبور چلچله از طولانی بودن و دورودراز بودن آن کم میکرد. در کتابی خواندم که چلچله نماد سروش و فرشته ی پیام آور و بشارت دهنده است.البته در اینجا بیشتر به معنای سروش و ملهم درونی شاعر است. پس: شنیدن پیام سروش والهام گر خود، وزن گرم دل انگیزی می شود و او را به خواب وامی داشته و همین ارتباطها با این پیام رسان وقت او را کم حجم و شیرین جلوه می داده. به عبارتی سختی هایسفر را برای او آسان و شیرین می کرده.
در مسرع های بعد: شاعر آغاز سفرش (سیر وسلوک) را از مکان جاجرود می داند که جاجرود هم می تواند به معنای تجربه ی جمعیباشد و هم یک تجربه ی شخصی و فردی. به تجربه ی فردی آن می پردازم: مسافر در اینشعر برای دست یافتن به حقیقت، سفرش را از شرق(جاجرود) به غرب (آدم و آهن) شروع میکند و دوباره ( زمین های استوایی ) به شرق بازمی گردد.
... که خواب سبز ترا سارها دروکردند؟...: می تواند به معنی این باشد که تا آن زمان به مرحله ی کشف و شهود نرسیدهبوده و تنها خوابهایی از سبزی و معنویت و شهود را می دیده و حرکت و سفری صورتنگرفته بوده.
به نظر خاطره ی شروع سفرش را بازگو می کند.اگر تابستان به معنای زمان کمال فکری و رسیدن و پختگی باشد. سار باعث بیداری وی ازآن خواب ها و بسنده نکردن به آنها و باعث آغاز سفر وی شده. و فصل به معنای جداییبین دو زمان مختلف می باشد. ( به پایان رسیدن یک دوره و آغاز دوره ای جدید)
: بعد از به دست آوردن کمال در یک مرحله، در آن دقیقه به مرحله ی (راه) سلوک پا می گذارد.
اما تجربه ی جمعی این قسمت از شعر.(آغاز سفر انسان به این دنیا) «در کتاب سهراب سپهری، نوشته ی دکتر عطاری کرمانیبرای کلمات این قسمت معانی و تعابیری آورده شده:
سار: ناهماهنگ با طبیعت، ناسازگاری باطبیعت، پرسش های مطرح شده در ذهن، نماد وجود انسان، حضور انسان در عصر طلاییاساطیری و سپس توجه به هوش و تفکر انسانی.
ارتفاع تابستان: طلوع اندیشه در انسان،زمانی که انسان با طبیعت فاصله ی زیادی نداشت= هماهنگی تابستان با طبیعت و بی نقصو عیب بودن = عصر طلایی و اساطیری
جاجرود خروشان: نماد هستی قبل از تفکر»
در حقیقت این قسمت از شعر به قسمت اولهم مربوطه. در قسمت اول شراب را می خواست که به عدم تفکر دست یابد و در این قسمتهم به دوران قبل از تفکر و قبل از هبوط میاندیشد.
در مصرع آخر به هبوط آدم و حوا به زمین اشاره شده است.
سرپیچی آدم و حوااز فرمان الهی و لحظهای غفلت از نهی خداوند بر دوری جُستن از درخت ممنوع، باعث اخراج از بهشت و هبوط به زمین شد. «او آدم و حوا را گناهکار و مقصر هبوط انسان درقفس تنگ جهان می داند.»
قسمت اول: شراب باید خورد/ و در جوانییک سایه راه باید رفت،/ همین. شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش/ که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش من این قسمت رو با یه تصویرسازی تویذهنم تونستم برای خودم معنی کنم: انسانی که شراب خورده تعادل خودش رو از دست می دهو نمی تونه به صورت عادی و در یه مسیر مستقیم حرکت کنه و راه بره. به عبارتی بهاین طرف و اون طرف تلوتلو می خوره. در مصرع دوم به سایه جان بخشی شده و سایهدارای عمره. از نظر من جوانی یک سایه، زمان نزدیک به ظهره که سایه کوتاه می شه ومسلما پیری سایه مربوط به اواخر بعدازظهر و وقتیه که سایه خیلی بلنده. حالا درنظر بگیرید همین آدم شراب خوردهو مست لایعقل در محدوده ی این سایه ی کوتاه بخواد حرکت کنه و از اون خارج نشه. اونوقته که کارش خیلی سخت می شه. چون از خودش تعادل نداره . با توجه به این تصویرسازی، برداشت من ازاین قسمت اینه: با توجه به مصرع های قبل که شاعر از پایان راه و به عبارتی، زمان ومکان مرگ سؤال می کنه، توی این مصرع جواب خودش رو می ده و می گه تا اون موقع کارینداره به جز این که شراب بنوشه و در مسیر سایه ی کوتاه و باریک قدم برداره. منظور از شراب، شراب روحانی و عشق الهیهکه سالک از اون سیراب می شه. «شرابی است که سراسر مستی و ازخودرهیدگی را به ارمغانمی آورد، نه درد سر و خمار و خستگی. شرابی که مستی اش عین هشیاری است./ کتاب حافظپدر، سهراب سپهری پسر، ساکنان کنگره ی عرش» شاعر می گه از این عشق باید نوشید وسرمست الهی شد و در عین حال از زیر سایه خارج نشد و در مسیر دشوار و معینی (جوانییک سایه) حرکت کرد. که البته، در شعر عرفانی شراب آگاهی و شعور می آورد. به نظر من، منظور از سایه با توجه بهمصرع های بعد، همان پیر و مرشد است. سعنی در عین مستی و عاشقی، از دستورات یک پیرنیز باید پیروی کرد. و چون پیر همیشه و در همه حال دسترس او نیست، سایه ی او نیزنمی تواند بلند باشد و همچنین پیروی از او آسان نیست. پس تنها کارش را تا پایان راه همین میداند. «در کتاب نگاهی به سپهری نیز نوشته شده: شراب باید خورد:یعنی نباید اندیشید. در ادبیات عرفانی ما شراب مستحسن است. چون عقل سوز است و عقلمحال اندیش محاسب را نابود می کند. و تفکر را زائل می کند./ ... و در جوانی یکسایه راه باید رفت،/ همین. جوانی به معنای تازگی و سایه رمز خنکی و طراوت و عدمتفکر است.»
قسمت دوم: کجاست سمت حیات؟/ من از کدامطرف می رسم به یک هدهد؟/ و گوش کن، که همین حرف در تمام سفر/ همیشه پنجره ی خوابرا بهم می زد./ چه چیز در همه ی راه زیر گوش تو می خواند؟/ درست فکر کن/ کجاستهسته ی پنهان این ترنم مرموز؟/ چه چیز پلک تو را می فشرد،/ چه وزن گرم دل انگیزی؟/
در این مصرع ها شاعر بیان می کند که درتمام مسیر سفر از این فکر و جستجو در پی یافتن پیر و مرشد (هدهد) رها نبوده و لحظهای از آن غفلت نکرده. خواب به نظرم در اینجا معادل آسوده خاطربودن است. سمت حیاتیعنی دست یافتن به حیات واقعی و آب حیات به دست هدهد (که در قدیم به مرغ آب شناسمعروف بوده و مکان آب و قنوات را برای مردم شناسایی می کرده) که در ادبیات بهمنظور پیر و راهنماست. و یافتن او خواب را از چشمانش ربوده. سهرابدر تمام طول سفرش به این امر واقف بوده استو همیشه ذهن او را مشغول کرده. بهعبارتی امید به بیداری دارد و ما را به تفکر دعوت می کند. هدهد همان مرد کامل وراهنمای راهدان را گویند که طیور(سالکان ) طریقت را به سرمنزل حقیقت رهبری می کند
«کتاب نگاهی به سپهری: هدهد در متونعرفانی ما مثلا منطق الطیر، رمز مرشد و شیخ آگاه است. و از این رو در این مصرعبسیار زیبا هدهد شیخی است که منبع آب تازه کننده را می داند، شیخی که دستور شست وشو از غبار عادات و گرد گذشته ها می دهد.
مولانا در جایی دیگر در باب اهمیت و لزوم پیردر سلوک میفرماید:
هرکجا بینی برهنه و بی نوا/دانک او بگریختست از اوستا
تا چنان گردد که میخواهددلش/آن دل کوربدبی حاصلش
گرچنان گشتی که اوستا خواستی/خویش را و خویشتن راآراستی
هرکه از اوستا گریزددرجهان/اوزدولت می گریزد اینبدان(دفتردوم91-2588)»
سفر دراز نبود: / عبور چلچله از حجم وقتکم می کرد./ و در مصاحبه ی باد وشیوانی ها/ اشاره ها به سرآغاز هوش برمی گشت./ درآن دقیقه که از ارتفاع تابستان/ به «جاجرود» خروشان نگاه می کردی،/ چه اتفاقافتاد/ که خواب سبز ترا سارها درو کردند؟/ و فصل، فصل درو بود./ و با نشستن یک سارروی شاخه ی یک سرو/ کتاب فصل ورق خورد/ و سطر اول این بود:/ حیات، غفلت رنگین یکدقیقه ی «حوا»ست./
در این قسمت شاعر به شرح سفر می پردازدو اینکه چه شد که سفرش(سیر و سلوک خود را) آغاز کرد؟(سرآغاز هوش)
یادآور می شود که سفر برایش دراز نبود.دراز، در اینجا به معنای طولانی و خستگی آور و ملال آور بودن است و می گوید سفربرای او طولانی نبود. چون عبور چلچله از طولانی بودن و دورودراز بودن آن کم میکرد. در کتابی خواندم که چلچله نماد سروش و فرشته ی پیام آور و بشارت دهنده است.البته در اینجا بیشتر به معنای سروش و ملهم درونی شاعر است. پس: شنیدن پیام سروش والهام گر خود، وزن گرم دل انگیزی می شود و او را به خواب وامی داشته و همین ارتباطها با این پیام رسان وقت او را کم حجم و شیرین جلوه می داده. به عبارتی سختی هایسفر را برای او آسان و شیرین می کرده.
در مسرع های بعد: شاعر آغاز سفرش (سیر وسلوک) را از مکان جاجرود می داند که جاجرود هم می تواند به معنای تجربه ی جمعیباشد و هم یک تجربه ی شخصی و فردی. به تجربه ی فردی آن می پردازم: مسافر در اینشعر برای دست یافتن به حقیقت، سفرش را از شرق(جاجرود) به غرب (آدم و آهن) شروع میکند و دوباره ( زمین های استوایی ) به شرق بازمی گردد.
... که خواب سبز ترا سارها دروکردند؟...: می تواند به معنی این باشد که تا آن زمان به مرحله ی کشف و شهود نرسیدهبوده و تنها خوابهایی از سبزی و معنویت و شهود را می دیده و حرکت و سفری صورتنگرفته بوده.
به نظر خاطره ی شروع سفرش را بازگو می کند.اگر تابستان به معنای زمان کمال فکری و رسیدن و پختگی باشد. سار باعث بیداری وی ازآن خواب ها و بسنده نکردن به آنها و باعث آغاز سفر وی شده. و فصل به معنای جداییبین دو زمان مختلف می باشد. ( به پایان رسیدن یک دوره و آغاز دوره ای جدید)
: بعد از به دست آوردن کمال در یک مرحله، در آن دقیقه به مرحله ی (راه) سلوک پا می گذارد.
اما تجربه ی جمعی این قسمت از شعر.(آغاز سفر انسان به این دنیا) «در کتاب سهراب سپهری، نوشته ی دکتر عطاری کرمانیبرای کلمات این قسمت معانی و تعابیری آورده شده:
سار: ناهماهنگ با طبیعت، ناسازگاری باطبیعت، پرسش های مطرح شده در ذهن، نماد وجود انسان، حضور انسان در عصر طلاییاساطیری و سپس توجه به هوش و تفکر انسانی.
ارتفاع تابستان: طلوع اندیشه در انسان،زمانی که انسان با طبیعت فاصله ی زیادی نداشت= هماهنگی تابستان با طبیعت و بی نقصو عیب بودن = عصر طلایی و اساطیری
جاجرود خروشان: نماد هستی قبل از تفکر»
در حقیقت این قسمت از شعر به قسمت اولهم مربوطه. در قسمت اول شراب را می خواست که به عدم تفکر دست یابد و در این قسمتهم به دوران قبل از تفکر و قبل از هبوط میاندیشد.
در مصرع آخر به هبوط آدم و حوا به زمین اشاره شده است.
سرپیچی آدم و حوااز فرمان الهی و لحظهای غفلت از نهی خداوند بر دوری جُستن از درخت ممنوع، باعث اخراج از بهشت و هبوط به زمین شد. «او آدم و حوا را گناهکار و مقصر هبوط انسان درقفس تنگ جهان می داند.»
جعفر بیگی
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 ساعت 05:41 ب.ظ
دعاى کمیل بن زیاد علیه الرحمة و آن از ادعیه معروفه است و علامه مجلسى رحمة الله علیه فرموده که آن بهترین دعاها است و آن دعاى خضر علیه السلام است حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آن را تعلیم کمیل که از خواص اصحاب آن حضرت است فرموده در شبهاى نیمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده مىشود و براى کفایت از شر اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان نافع است و شیخ و سید آن را نقل نمودهاند و من آن را از مصباح المتهجد نقل مىکنم و آن دعاى شریف این است
متن فارسی خدایا از تو درخواست میکنم بآن رحمت بىانتهایت که همه موجودات را فراگرفته است و بتوانایى بىحدت که بر هر چیز مسلط و قاهر است و همه اشیاء خاضع و مطیع اوست و تمام عزتها در مقابلش ذلیل و زبون است و به مقام جبروت و بزرگیت که همه قدرتها برابر او مغلوب است و به عزت و اقتدارت که هر مقتدرى از مقاومتش عاجز است و به عظمت و بزرگیت که سراسر عالم را مشحون کرده است و به سلطنت و پادشاهیت که بر تمام قواى عالم برترى دارد و بذات پاکت که پس از فناى همه موجودات باقى ابدى است و بنامهاى مبارکت که در همه ارکان عالم هستى تجلى کرده است و به علم ازلیت که بر تمام موجودات محیط است و به نور تجلى ذاتت که همه عالم را روشن ساخته است اى نور حقیقى و اى منزه از توصیف اى پیش از همه سلسله و بعد از همه موجودات پسین خدایا ببخش آن گناهانى را که پرده عصمتم را مىدرد خدایا ببخش آن گناهانى را که بر من کیفر عذاب نازل مىکند خدایا ببخش آن گناهانى را که در نعمتت را به روى من مىبندد خدایا ببخش آن گناهانى را که مانع قبول دعاهایم مىشود خدایا ببخش آن گناهانى را که بر من بلا مىفرستد خدایا هر گناهى که مرتکب شدهام و هر خطایى از من سر زده همه را ببخش اى خدا من به یاد تو بسوى تو تقرب مىجویم و تو را سوى تو شفیع مىآورم و از درگاه جود و کرمت مسئلت مىکنم که مرا به مقام قرب خود نزدیک سازى و شکر و سپاست را به من بیاموزى و ذکر و توجه حضرتت را بر من الهام کنى خدایا از تو مسئلت مىکنم با سؤالى از روى خضوع و ذلت و خشوع و مسکنت که کار بر من آسان گیرى و به حالم ترحم کنى و مرا به قسمت مقدر خود خوشنودو قانع سازى و در هر حال مرا متواضع گردانى خدایا من از تو مانند سائلى در خواست مىکنم که در شدت فقر و بیچارگى باشد و تنها به درگاه تو در سختیهاى عالم عرض حاجت کند و شوق و رغبتش به نعم ابدى که حضور توست باشد اى خدا پادشاهى تو بسیار با عظمت است و مقامت بسى بلند است و مکر و تدبیرت در امور پنهان است و فرمانت در جهان هویداست و قهرت بر همه غالب است و قدرتت در همه عالم نافذ است و کسى از قلمرو حکمت فرار نتواند کرد خدایا من کسى که گناهانم ببخشد و بر اعمال زشتم پرده پوشد و کارهاى بدم (از لطف و کرم) به کار نیک بدل کند جز تو کسى نمىیابم (که خدا این تواند) خدایى جز تو نیست اى ذات پاک و منزه و به حمد تو مشغولم ستم نمودم به خودم و دلیرى کردم به نادانى خود و خاطرم آسوده به این بود که همیشه مرا یاد کردى و بر من لطف و احسان فرمودى اى خدا اى مولاى من چه بسیار کارهاى زشتم مستور کردى و چه بسیار بلاهاى سخت از من بگردانیدى و چه بسیار از لغزشها که مرا نگاه داشتى و چه بسیار ناپسندها که از من دور کردى و چه بسیار ثناى نیکو که من لایق آن نبودم و تو از من بر زبانها منتشر ساختى اى خدا غمى بزرگ در دل دارم و حالى بسیار ناخوش و اعمالى نارسا و زنجیرهاى علایق مرا در بند کشیده و آرزوهاى دور و دراز دنیوى از هر سودى مرا باز داشته و دنیا به خدعه و غرور و نفس به جنایت مرا فریب داده است اى خداى بزرگ و سید من به عزت و جلالت قسم که عمل بد و افعال زشت من دعاى مرا از اجابتت منع نکند و به قبایح پنهانم که تنها تو بر آن آگاهى مرا مفتضح و رسوا نگردانى و بر آنچه از اعمال بد و ناشایستهدر خلوت بجا آوردهام و تقصیر و نادانى و کثرت اعمال غفلت و شهوت که کردهام (کرم کن و) زودم به عقوبت مگیر * * * اى خدا به عزت و جلالت سوگند که با من در همه حال رأفت و رحمت فرما و در جمیع امور مهربانى کن اى خدا اى پروردگار جز تو من که را دارم تا از او درخواست کنم که غم و رنجم را برطرف سازد و به مآلم از لطف توجه کند اى خدا اى مولاى من تو بر من حکم و دستورى مقرر فرمودى و من در آن به نافرمانى پیرو هواى نفس گردیدم و خود را از وسوسه دشمن (نفس و شیطان) که معصیتها را در نظرم جلوهگر ساخته و فریبم داد خود را حفظ نکردم و قضاى آسمانى نیز مساعدت کرد تا آنکه من در این رفتار از بعض حدود و احکامت قدم بیرون نهادم و در بعضى اوامرت راه مخالفت پیمودم حال در تمام این امور تو را ستایش مىکنم و مرا در آنچه رفته است بر تو هیچ حجتى نخواهد بود با آنکه در او قضاى تو بوده و حکم (تکوینى) و امتحان و آزمایش تو مرا بر آن ملزم ساخته و با این حال بار خدایا به درگاهت پس از تقصیر و ستم بر نفس خود باز آمدهام با عذر خواهى و پشیمانى و شکسته دلى و تقاضاى عفو و آمرزش و توبه و زارى و تصدیق و اعتراف بر گناه خود نه از آنچه کردم مفرى دارم و نه جایى که براى اصلاح کارم بدانجا روى کنم و پناه برم مگر آنکه تو باز عذرم بپذیرى و مرا در پناه رحمت بىمنتهایت داخل کنى اى خدا عذرم بپذیر و بر این حال پریشانم ترحم فرما و از بند سخت گناهانم رهایى بخش اى پروردگار من بر تن ضعیف و پوست رقیق و استخوان بىطاقتم ترحم کن اى خدایى که در اول به خلعت وجودم سرافراز کردى و به لطف یاد فرمودى و به تربیتو نیکى پرورش دادى و بغذا عنایت داشتى اینک بهمان سابقه کرم و احسانى که از این پیش با من بودت بر من ببخش اى خداى من اى سید و مولاى من آیا باور کنم که مرا در آتش مىسوزانى با وجود آنکه به توحید و یکتائیت گرویدم و با آنکه دلم به نور معرفتت روشن گردید و زبانم به ذکرت گویا شد و در باطنم عقد محبت استوار گردید و بعد از آنکه از روى صدق و خضوع و مسکنت به مقام ربوبیتت اعتراف کردم بسیار دور است که تو کریمترى از اینکه از نظر بیاندازى کسى را که پرورش دادهاى آن را یا آنکه دور کنى کسى را که نزد خود کشیده یا برانى آنکه را که به او جا دادهاى یا بسپارى بسوى بلاء آنکه را که به او کفایت کردهاى و رحم نمودهاى و اى کاش اى خداى من و سید و مولاى من بدانستمى که تو آتش قهرت را مسلط مىکنى بر آن رخسارها که در پیشگاه عظمتت سر به سجده عبودیت نهادهاند یا بر آن زبانها که از روى حقیقت و راستى ناطق به توحید تو و گویا به حمد و سپاس تواند یا بر آن دلها که از روى صدق و یقین به خدایى تو معترفند یا بر آن جانها که از علم و معرفت در پیشگاه جلالت خاضع و خاشعند یا بر آن اعضایى که مشتاقانه به مکانهاى عبادت و جایگاه طاعتت مىشتابند و به اعتقاد کامل از درگاه کرمت آمرزش مىطلبند و هیچکس به تو این گمان نمىبرد و چنین خبرى از تو اى خداى با فضل و کرم به ما بندگان نرسیده در صورتى که تو خود بىطاقتیم را بر اندک رنج و عذاب دنیا و آلامش مىدانى و آنچه جارى شود در آن از بد آمدنىهاى آن بر اهل آن با آنکه رنج و الم دنیا اندک است و زمانش کم است و دوامش ناچیز است و مدتش کوتاه است پس من چگونه طاقت آرم و عذابعالم آخرت و آلام سخت آن عالم را تحمل کنم و حال آنکه مدت آن عذاب طولانى است و زیست در آن همیشگى است و هیچ بر اهل عذاب در آنجا تخفیفى نیست چندان که آن عذاب تنها از قهر و غضب و انتقام توست که هیچکس از اهل آسمان و زمین تاب و طاقت آن ندارد اى سید من پس من بنده ناتوان ذلیل و حقیر و فقیر و دور مانده تو چگونه تاب آن عذاب دارم اى خداى من اى پروردگار من و سید و مولاى من از کدامین سختیهاى امورم بسویت شکایت کنم و از کدام یک به درگاهت بنالم و گریه کنم از دردناکى عذاب آخرت بنالم یا از طول مدت آن بلاى سخت زارى کنم پس تو مرا با دشمنانت اگر به انواع عقوبت معذب گردانى و با اهل عذابت همراه کنى و از جمع دوستان و خاصانت جدا سازى در آن حال گیرم که بر آتش عذاب تو اى خداى من و سید و مولاى من و پروردگار من صبورى کنم چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد و گیرم آنکه بر حرارت آتشت شکیبا باشم چگونه چشم از لطف و کرمت توانم پوشید یا چگونه در آتش دوزخ آرام گیرم با این امیدوارى که به عفو و رحمت بىمنتهایت دارم بارى به عزتت اى سید و مولاى من به راستى سوگند مىخورم که اگر مرا با زبان گویا (به دوزخ) گذارى من در میان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همى کنم و بسى فریاد مىزنم بسویت مانند شیون گریه کنندگان و بنالم به آستانت مانند عزیز گم کردگان و به صداى بلند تو را مىخوانم که اى یاور اهل ایمان و اى منتهاى آرزوى عارفان و اى فریادرسفریاد خواهان و اى دوست دلهاى راستگویان و اى یکتا خداى عالمیان آیا درباره تو اى خداى پاک و منزه و ستوده صفات گمان مىتوان کرد که بشنوى در آتش فریاد بنده مسلمى را که به نافرمانى در دوزخ زندانى شده و سختى عذابت را به کیفر گناه مىچشد و میان طبقات جهنم به جرم و عصیان محبوس گردیده و ضجه و نالهاش با چشم انتظار و امیدوارى به رحمت بىمنتهایت بسوى تو بلند است و به زبان اهل توحید تو را مىخواند و به ربوبیتت متوسل مىشود باز چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتى که به سابقه حلم نامنتهایت چشم دارد یا چگونه آتش به او الم رساند و حال آنکه به فضل و کرمت امیدوار است یا چگونه شرارههاى آتش او را بسوزاند با آنکه تو خداى کریم نالهاش را مىشنوى و مىبینى مکانش را یا چگونه شعلههاى دوزخ بر او احاطه کند با آنکه ضعف و بىطاقتیش را مىدانى یا چگونه به خود بپیچد و مضطرب بماند در طبقات آتش با آنکه تو به صدق (دعاى) او آگاهى یا چگونه مأموران دوزخ او را زجر کنند با آنکه به صداى یا رب یا رب تو را مىخواند یا چگونه به فضل تو امید آزادى از آتش دوزخ داشته باشد و تو او را به دوزخ واگذارى هیهات که هرگز چنین معروف نباشد و این گمان نرود و به رفتار با بندگان موحدت که همه احسان و عطا بوده این معامله شباهت ندارد پس من به یقین قاطع مىدانم که اگر تو بر منکران خداییت حکم به آتش قهر خود نکرده و فرمان همیشگى عذاب دوزخ را به معاندان نداده بودى محققا تمام آتش دوزخ را سرد و سالم مىکردى و هیچکس را در آتش جاى و منزل نمىدادى و لیکن تو اى خدانامهاى مبارکت مقدس است و قسم یاد کردهاى که دوزخ را از جمیع کافران جن و انس پر گردانى و مخلد سازى معاندان را در آن عذاب و تو را ستایش بىحد سزاست که با وجود آنکه خویش را ثنا گفتى و بهمه انعام نمودى در کتاب خود فرمودى آیا (در آخرت) اهل ایمان با فاسقان یکسانند هرگز یکسان نیستند اى خداى من و سید من از تو درخواست مىکنم به مقام قدر (و آن قدرت ازلى) که مقدرات عالم بدان کردى و به مقام قضاى مبرم که بر هر که فرستادى غالب و قاهر شدى که مرا ببخشى و در گذرى در همین شب و همین ساعت هر جرمى و هر گناهى که کردهام و هر کار زشتى پنهان داشتهام و هر عملى (مستور و عیان) آشکار یا پنهان به جهالت مرتکب شدهام و هر بد کارى که فرشتگان عالم پاک را مأمور نگارش آن نمودهاى که آن فرشتگان را به حفظ هر چه کردهام موکل ساختى و شاهد اعمالم با جوارح و اعضاى من گردانیدى و فوق آن فرشتگان تو خود مراقب من و شاهد و ناظر بر آن اعمال من که از فرشتگان هم به فضل و رحمتت پنهان داشتهاى همه را ببخشى و نیز درخواست مىکنم که مرا حظ وافر بخشى از هر خیرى که مىفرستى و هر احسانى که مىافزایى و هر نیکویى که منتشر مىسازى و هر رزق و روزى که وسیع مىگردانى و هر گنه که مىبخشى و هر خطا که بر آن پرده مىکشى اى رب من اى رب من اى رب من اى خداى من اى سید و مولاى من اى کسى که زمام اختیارم به دست اوست اى واقف از حال زار و ناتوانم اى آگه از بینوایى و وضع پریشانم اى آگاه به احتیاجم و بىچیزیم اى رب من اى رب من اى رب من از تو درخواست مىکنم به حق حقیقتت و به ذات مقدست و بزرگترین صفات و اسماء مبارکت که اوقات مرا در شب و روز به یاد خود معمور گردانى و پیوسته به خدمت بندگیت بگذرانى و اعمالم را مقبول حضرتت فرمایى تا کردار و گفتارم همه یک جهت و خالص براى تو باشد و احوالم تا ابد به خدمت و طاعتت مصروف گردد اى سید من اى کسى که تمام اعتماد و توکلم بر اوست و شکایت از احوال پریشانم به حضرت اوست اى رب من. . . (لطفى کن) و به اعضا و جوارحم در مقام بندگیت قوت بخش و دلم را عزم ثابت ده و ارکان وجودم را به خوف و خشیت سخت بنیان ساز و پیوسته به خدمت در حضرتت بدار تا آنکه من در میدان طاعتت بر همه پیشینیان سبقت گیرم و از همه شتابندگان به درگاهت زودتر آیم و عاشقانه با مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزدیک گردم و بترسم از تو مانند ترسیدن یقین کنندگان و با اهل ایمان در جوار رحمتت همنشین باشم خدایا و هر که با من بد اندیشد تو مجازاتش کن و هر که مکر ورزد به کیفرش برسان و مرا بلطف و رحمتت نصیب بهترین بندگانت عطا کن و مقام مقربترین و مخصوصترین خاصان حضرتت کرامت فرما که هیچکس جز به فضل و رحمتت این مقام نخواهد یافت و باز جود و بخشش بىعوضت از من دریغ مدار بزرگى و مهربانى کن و مرا به رحمت واسعهات از شر دو عالم محفوظ بدار و زبانم را به ذکر خود گویا ساز و دلم را از عشق و محبت بىتاب گردان و بر من منت گذار و دعایم مستجاب فرما و از لغزشم بگذر و خطایم ببخش که تو خود به بندگاناز لطف دستور عبادت دادى و امر به دعا فرمودى و اجابت را ضمانت کردى اینک من به دعا رو بسوى تو آوردم و دست حاجت به درگاه تو دراز کردم پس به عزت و جلالت قسم که دعایم مستجاب گردان و مرا به آرزویم (که وصال توست) برسان و امیدم را به فضل و کرمت ناامید مگردان و از شر دشمنانم از جن و انس کفایت فرما اى که از بندگانت بسیار زود راضى میشوى ببخش بر بندهاى که بجز دعا و تضرع بدرگاهت مالک چیزى نیست که تو هر چه بخواهى میکنى اى که نامت دواى دردمندان و یادت شفاى بیماران است و طاعتت بىنیازى از هر چه در جهان ترحم کن به کسى که سرمایهاش امید به توست و اسلحهاش گریه است اى بخشنده کاملترین نعمت اى دفع کننده هر بلاء و مصیبت اى نور دلهاى وحشت زده در ظلمات (فراق) اى داناى علم ازل تا ابد بىآموختن درود فرست بر محمد (ص) و آل محمد (ع) و با من آن کن که لایق حضرت توست و درود و رحمت خدا بر رسول گرامیش و امامان با برکات از اهل بیتش و سلام و تحیت بسیار بر آن بزرگواران باد دعاى کمیل بن زیاد علیه الرحمة و آن از ادعیه معروفه است و علامه مجلسى رحمة الله علیه فرموده که آن بهترین دعاها است و آن دعاى خضر علیه السلام است حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آن را تعلیم کمیل که از خواص اصحاب آن حضرت است فرموده در شبهاى نیمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده مىشود و براى کفایت از شر اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان نافع است و شیخ و سید آن را نقل نمودهاند و من آن را از مصباح المتهجد نقل مىکنم و آن دعاى شریف این است
این ها را بخوانید بهتر از چت رومه و حرفای الکی زدن
الف لام میم (۱) الم ﴿۱﴾
این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است (۲) ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿۲﴾
آنان که به غیب ایمان مىآورند و نماز را بر پا مىدارند و از آنچه به ایشان روزى دادهایم انفاق مىکنند (۳) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿۳﴾
و آنان که بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پیش از تو نازل شده است ایمان مى آورند و آنانند که به آخرت یقین دارند (۴) والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿۴﴾
آنان برخوردار از هدایتى از سوى پروردگار خویشند و آنان همان رستگارانند (۵) أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾
در حقیقت کسانى که کفر ورزیدند چه بیمشان دهى چه بیمشان ندهى بر ایشان یکسان است [آنها] نخواهند گروید (۶) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴿۶﴾
خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوایى ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پردهاى است و آنان را عذابى دردناک است (۷) خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ ﴿۷﴾
و برخى از مردم مىگویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آوردهایم ولى گروندگان [راستین] نیستند (۸) وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ ﴿۸﴾
با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند و نمىفهمند (۹) یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ ﴿۹﴾
در دلهایشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت (۱۰) فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ﴿۱۰﴾
و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید مىگویند ما خود اصلاحگریم (۱۱) وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿۱۱﴾
بهوش باشید که آنان فسادگرانند لیکن نمىفهمند (۱۲) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ ﴿۱۲﴾
و چون به آنان گفته شود همان گونه که مردم ایمان آوردند شما هم ایمان بیاورید مىگویند آیا همان گونه که کم خردان ایمان آوردهاند ایمان بیاوریم هشدار که آنان همان کمخردانند ولى نمىدانند (۱۳) وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَکِن لاَّ یَعْلَمُونَ ﴿۱۳﴾
و چون با کسانى که ایمان آوردهاند برخورد کنند مىگویند ایمان آوردیم و چون با شیطانهاى خود خلوت کنند مىگویند در حقیقت ما با شماییم ما فقط [آنان را] ریشخند مىکنیم (۱۴) وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ ﴿۱۴﴾
خدا [است که] ریشخندشان مىکند و آنان را در طغیانشان فرو مىگذارد تا سرگردان شوند (۱۵) اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿۱۵﴾
همین کسانند که گمراهى را به [بهاى] هدایتخریدند در نتیجه داد و ستدشان سود[ى به بار] نیاورد و هدایتیافته نبودند (۱۶) أُوْلَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ ﴿۱۶﴾
مثل آنان همچون مثل کسانى است که آتشى افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایى داد خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایى که نمىبینند رهایشان کرد (۱۷) مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ ﴿۱۷﴾
کرند لالند کورند بنابراین به راه نمىآیند (۱۸) صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ﴿۱۸﴾
یا چون [کسانى که در معرض] رگبارى از آسمان که در آن تاریکیها و رعد و برقى است [قرار گرفتهاند] از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند ولى خدا بر کافران احاطه دارد (۱۹) أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ ﴿۱۹﴾
نزدیک است که برق چشمانشان را برباید هر گاه که بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاریک کند [بر جاى خود] بایستند و اگر خدا مىخواستشنوایى و بینایىشان را برمىگرفت که خدا بر همه چیز تواناست (۲۰) یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۲۰﴾
اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بودهاند آفریده است پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید (۲۱) یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۲۱﴾
همان [خدایى] که زمین را براى شما فرشى [گسترده] و آسمان را بنایى [افراشته] قرار داد و از آسمان آبى فرود آورد و بدان از میوهها رزقى براى شما بیرون آورد پس براى خدا همتایانى قرار ندهید در حالى که خود مىدانید (۲۲) الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۲۲﴾
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردهایم شک دارید پس اگر راست مىگویید سورهاى مانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر خدا فرا خوانید (۲۳) وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۲۳﴾
پس اگر نکردید و هرگز نمىتوانید کرد از آن آتشى که سوختش مردمان و سنگها هستند و براى کافران آماده شده بپرهیزید (۲۴) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ﴿۲۴﴾
و کسانى را که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند مژده ده که ایشان را باغهایى خواهد بود که از زیر [درختان] آنها جویها روان است هر گاه میوهاى از آن روزى ایشان شود مىگویند این همان است که پیش از این [نیز] روزى ما بوده و مانند آن [نعمتها] به ایشان داده شود و در آنجا همسرانى پاکیزه خواهند داشت و در آنجا جاودانه بمانند (۲۵) وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵﴾
خداى را از اینکه به پشهاى یا فروتر [یا فراتر] از آن مثل زند شرم نیاید پس کسانى که ایمان آوردهاند مىدانند که آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى کسانى که به کفر گراییدهاند مىگویند خدا از این مثل چه قصد داشته است [خدا] بسیارى را با آن گمراه و بسیارى را با آن راهنمایى مىکند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمىکند (۲۶) إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ﴿۲۶﴾
همانانى که پیمان خدا را پس از بستن آن مىشکنند و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده مىگسلند و در زمین به فساد مىپردازند آنانند که زیانکارانند (۲۷) الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۲۷﴾
چگونه خدا را منکرید با آنکه مردگانى بودید و شما را زنده کرد باز شما را مى میراند [و] باز زنده مىکند [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مىشوید (۲۸) کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۸﴾
اوست آن کسى که آنچه در زمین است همه را براى شما آفرید سپس به [آفرینش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار کرد و او به هر چیزى داناست (۲۹) هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۲۹﴾
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مىگمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مىکنیم و به تقدیست مىپردازیم فرمود من چیزى مىدانم که شما نمىدانید (۳۰) وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾
و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموختسپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مىگویید از اسامى اینها به من خبر دهید (۳۱) وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿۳۱﴾
گفتند منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهاى هیچ دانشى نیست تویى داناى حکیم (۳۲) قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۳۲﴾
فرمود اى آدم ایشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمانها و زمین را مىدانم و آنچه را آشکار مىکنید و آنچه را پنهان مىداشتید مىدانم (۳۳) قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿۳۳﴾
و چون فرشتگان را فرمودیم براى آدم سجده کنید پس بجز ابلیس که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد [همه] به سجده درافتادند (۳۴) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿۳۴﴾
و گفتیم اى آدم خود و همسرت در این باغ سکونت گیر[ید] و از هر کجاى آن خواهید فراوان بخورید و[لى] به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود (۳۵) وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ﴿۳۵﴾
پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید و از آنچه در آن بودند ایشان را به درآورد و فرمودیم فرود آیید شما دشمن همدیگرید و براى شما در زمین قرارگاه و تا چندى برخوردارى خواهد بود (۳۶) فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ﴿۳۶﴾
سپس آدم از پروردگارش کلماتى را دریافت نمود و [خدا] بر او ببخشود آرى او[ست که] توبهپذیر مهربان است (۳۷) فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۳۷﴾
فرمودیم جملگى از آن فرود آیید پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد آنان که هدایتم را پیروى کنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد (۳۸) قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۳۸﴾
و[لى] کسانى که کفر ورزیدند و نشانههاى ما را دروغ انگاشتند آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۳۹) وَالَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۳۹﴾
اى فرزندان اسرائیل نعمتهایم را که بر شما ارزانى داشتم به یاد آرید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم و تنها از من بترسید (۴۰) یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ﴿۴۰﴾
و بدانچه نازل کردهام که مؤید همان چیزى است که با شماست ایمان آرید و نخستین منکر آن نباشید و آیات مرا به بهایى ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید (۴۱) وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ ﴿۴۱﴾
و حق را به باطل درنیامیزید و حقیقت را با آنکه خود مىدانید کتمان نکنید (۴۲) وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۴۲﴾
و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و با رکوعکنندگان رکوع کنید (۴۳) وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ ﴿۴۳﴾
آیا مردم را به نیکى فرمان مىدهید و خود را فراموش مىکنید با اینکه شما کتاب [خدا] را مىخوانید آیا [هیچ] نمىاندیشید (۴۴) أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿۴۴﴾
از شکیبایى و نماز یارى جویید و به راستى این [کار] گران است مگر بر فروتنان (۴۵) وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ ﴿۴۵﴾
همان کسانى که مىدانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوى او باز خواهند گشت (۴۶) الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۴۶﴾
اى فرزندان اسرائیل از نعمتهایم که بر شما ارزانى داشتم و [از] اینکه من شما را بر جهانیان برترى دادم یاد کنید (۴۷) یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿۴۷﴾
و بترسید از روزى که هیچ کس چیزى [از عذاب خدا] را از کسى دفع نمىکند و نه از او شفاعتى پذیرفته و نه به جاى وى بدلى گرفته مىشود و نه یارى خواهند شد (۴۸) وَاتَّقُواْ یَوْمًا لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئًا وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ﴿۴۸﴾
و [به یاد آرید] آنگاه که شما را از [چنگ] فرعونیان رهانیدیم [آنان] شما را سختشکنجه مىکردند پسران شما را سر مىبریدند و زنهایتان را زنده مىگذاشتند و در آن [امر بلا و] آزمایش بزرگى از جانب پروردگارتان بود (۴۹) وَإِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءکُمْ وَفِی ذَلِکُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ ﴿۴۹﴾
و هنگامى که دریا را براى شما شکافتیم و شما را نجات بخشیدیم و فرعونیان را در حالى که شما نظاره مىکردید غرق کردیم (۵۰) وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿۵۰﴾
و آنگاه که با موسى چهل شب قرار گذاشتیم آنگاه در غیاب وى شما گوساله را [به پرستش] گرفتید در حالى که ستمکار بودید (۵۱) وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ﴿۵۱﴾
پس از آن بر شما بخشودیم باشد که شکرگزارى کنید (۵۲) ثُمَّ عَفَوْنَا عَنکُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۵۲﴾
و آنگاه که موسى را کتاب و فرقان [=جداکننده حق از باطل] دادیم شاید هدایت یابید (۵۳) وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿۵۳﴾
و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با [به پرستش] گرفتن گوساله برخود ستم کردید پس به درگاه آفریننده خود توبه کنید و [خطاکاران] خودتان را به قتل برسانید که این [کار] نزد آفریدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذیرفت که او توبهپذیر مهربان است (۵۴) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ عِندَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۵۴﴾
و چون گفتید اى موسى تا خدا را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد پس در حالى که مىنگریستید صاعقه شما را فرو گرفت (۵۵) وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿۵۵﴾
سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم باشد که شکرگزارى کنید (۵۶) ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۵۶﴾
و بر شما ابر را سایهگستر کردیم و بر شما گزانگبین و بلدرچین فرو فرستادیم [و گفتیم] از خوراکیهاى پاکیزهاى که به شما روزى دادهایم بخورید و[لى آنان] بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا مىداشتند (۵۷) وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿۵۷﴾
و [نیز به یادآرید] هنگامى را که گفتیم بدین شهر درآیید و از [نعمتهاى] آن هر گونه خواستید فراوان بخورید و سجدهکنان از در [بزرگ] درآیید و بگویید [خداوندا] گناهان ما را بریز تا خطاهاى شما را ببخشاییم و [پاداش] نیکوکاران را خواهیم افزود (۵۸) وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ﴿۵۸﴾
اما کسانى که ستم کرده بودند [آن سخن را] به سخن دیگرى غیر از آنچه به ایشان گفته شده بود تبدیل کردند و ما [نیز] بر آنان که ستم کردند به سزاى اینکه نافرمانى پیشه کرده بودند عذابى از آسمان فرو فرستادیم (۵۹) فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ ﴿۵۹﴾
و هنگامى که موسى براى قوم خود در پى آب برآمد گفتیم با عصایت بر آن تختهسنگ بزن پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت [به گونهاى که] هر قبیلهاى آبشخور خود را مىدانست [و گفتیم] از روزى خدا بخورید و بیاشامید و[لى] در زمین سر به فساد برمدارید (۶۰) وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿۶۰﴾
و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مىرویاند از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز براى ما برویاند [موسى] گفت آیا به جاى چیز بهتر خواهان چیز پستترید پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواستهاید براى شما [در آنجا مهیا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانههاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را بناحق مىکشتند این از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند (۶۱) وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ ﴿۶۱﴾
در حقیقت کسانى که [به اسلام] ایمان آورده و کسانى که یهودى شدهاند و ترسایان و صابئان هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد (۶۲) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۶۲﴾
و چون از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما افراشتیم [و فرمودیم] آنچه را به شما دادهایم به جد و جهد بگیرید و آنچه را در آن است به خاطر داشته باشید باشد که به تقوا گرایید (۶۳) وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۶۳﴾
سپس شما بعد از آن [پیمان] رویگردان شدید و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما از زیانکاران بودید (۶۴) ثُمَّ تَوَلَّیْتُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِینَ ﴿۶۴﴾
و کسانى از شما را که در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز کردند نیک شناختید پس ایشان را گفتیم بوزینگانى طردشده باشید (۶۵) وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿۶۵﴾
و ما آن [عقوبت] را براى حاضران و [نسلهاى] پس از آن عبرتى و براى پرهیزگاران پندى قرار دادیم (۶۶) فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ ﴿۶۶﴾
و هنگامى که موسى به قوم خود گفتخدا به شما فرمان مىدهد که ماده گاوى را سر ببرید گفتند آیا ما را به ریشخند مىگیرى گفت پناه مىبرم به خدا که [مبادا] از جاهلان باشم (۶۷) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿۶۷﴾
گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد که آن چگونه [گاوى] است گفت وى مىفرماید آن ماده گاوى است نه پیر و نه خردسال [بلکه] میانسالى است بین این دو پس آنچه را [بدان] مامورید به جاى آرید (۶۸) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لّنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ ﴿۶۸﴾
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که رنگش چگونه است گفت وى مىفرماید آن ماده گاوى است زرد یکدست و خالص که رنگش بینندگان را شاد مىکند (۶۹) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ﴿۶۹﴾
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند که آن چگونه [گاوى] باشد زیرا [چگونگى] این ماده گاو بر ما مشتبه شده و[لى با توضیحات بیشتر تو] ما ان شاء الله حتما هدایت خواهیم شد (۷۰) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ﴿۷۰﴾
گفت وى مىفرماید در حقیقت آن ماده گاوى است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیارى کند بىنقص است و هیچ لکهاى در آن نیست گفتند اینک سخن درست آوردى پس آن را سر بریدند و چیزى نمانده بود که نکنند (۷۱) قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِیرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِیَةَ فِیهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفْعَلُونَ ﴿۷۱﴾
و چون شخصى را کشتید و در باره او با یکدیگر به ستیزه برخاستید و حال آنکه خدا آنچه را کتمان مىکردید آشکار گردانید (۷۲) وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿۷۲﴾
پس فرمودیم پارهاى از آن [گاو سر بریده را] به آن [مقتول] بزنید [تا زنده شود] این گونه خدا مردگان را زنده مىکند و آیات خود را به شما مىنمایاند باشد که بیندیشید (۷۳) فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۷۳﴾
سپس دلهاى شما بعد از این [واقعه] سخت گردید همانند سنگ یا سختتر از آن چرا که از برخى سنگها جویهایى بیرون مىزند و پارهاى از آنها مىشکافد و آب از آن خارج مىشود و برخى از آنها از بیم خدا فرو مىریزد و خدا از آنچه مىکنید غافل نیست (۷۴) ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۷۴﴾
آیا طمع دارید که [اینان] به شما ایمان بیاورند با آنکه گروهى از آنان سخنان خدا را مىشنیدند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف مىکردند و خودشان هم مىدانستند (۷۵) أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿۷۵﴾
و [همین یهودیان] چون با کسانى که ایمان آوردهاند برخورد کنند مىگویند ما ایمان آوردهایم و وقتى با همدیگر خلوت مىکنند مىگویند چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است براى آنان حکایت مىکنید تا آنان به [استناد] آن پیش پروردگارتان بر ضد شما استدلال کنند آیا فکر نمىکنید (۷۶) وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَىَ بَعْضٍ قَالُواْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَآجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿۷۶﴾
آیا نمىدانند که خداوند آنچه را پوشیده مىدارند و آنچه را آشکار مىکنند مىداند (۷۷) أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ ﴿۷۷﴾
و [بعضى] از آنان بىسوادانى هستند که کتاب [خدا] را جز خیالات خامى نمىدانند و فقط گمان مىبرند (۷۸) وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ ﴿۷۸﴾
پس واى بر کسانى که کتاب [تحریفشدهاى] با دستهاى خود مىنویسند سپس مىگویند این از جانب خداست تا بدان بهاى ناچیزى به دست آرند پس واى بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته و واى بر ایشان از آنچه [از این راه] به دست مىآورند (۷۹) فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ ﴿۷۹﴾
و گفتند جز روزهایى چند هرگز آتش به ما نخواهد رسید بگو مگر پیمانى از خدا گرفتهاید که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد یا آنچه را نمىدانید به دروغ به خدا نسبت مىدهید (۸۰) وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامًا مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْدًا فَلَن یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿۸۰﴾
آرى کسى که بدى به دست آورد و گناهش او را در میان گیرد پس چنین کسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۸۱) بَلَى مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۸۱﴾
و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند آنان اهل بهشتند و در آن جاودان خواهند ماند (۸۲) وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۸۲﴾
و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید و نماز را به پا دارید و زکات را بدهید آنگاه جز اندکى از شما [همگى] به حالت اعراض روى برتافتید (۸۳) وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ ﴿۸۳﴾
و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را مریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید سپس [به این پیمان] اقرار کردید و خود گواهید (۸۴) وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿۸۴﴾
[ولى] باز همین شما هستید که یکدیگر را مىکشید و گروهى از خودتان را از دیارشان بیرون مىرانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به یکدیگر کمک مىکنید و اگر به اسارت پیش شما آیند به [دادن] فدیه آنان را آزاد مىکنید با آنکه [نه تنها کشتن بلکه] بیرون کردن آنان بر شما حرام شده است آیا شما به پارهاى از کتاب [تورات] ایمان مىآورید و به پارهاى کفر مىورزید پس جزاى هر کس از شما که چنین کند جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود و روز رستاخیز ایشان را به سختترین عذابها باز برند و خداوند از آنچه مىکنید غافل نیست (۸۵) ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقًا مِّنکُم مِّن دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن یَأتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۸۵﴾
همین کسانند که زندگى دنیا را به [بهاى] جهان دیگر خریدند پس نه عذاب آنان سبک گردد و نه ایشان یارى شوند (۸۶) أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ﴿۸۶﴾
و همانا به موسى کتاب [تورات] را دادیم و پس از او پیامبرانى را پشتسر هم فرستادیم و عیسى پسر مریم را معجزههاى آشکار بخشیدیم و او را با روح القدس تایید کردیم پس چرا هر گاه پیامبرى چیزى را که خوشایند شما نبود برایتان آورد کبر ورزیدید گروهى را دروغگو خواندید و گروهى را کشتید (۸۷) وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقًا تَقْتُلُونَ ﴿۸۷﴾
و گفتند دلهاى ما در غلاف است [نه چنین نیست] بلکه خدا به سزاى کفرشان لعنتشان کرده است پس آنان که ایمان مىآورند چه اندکشمارهاند (۸۸) وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا مَّا یُؤْمِنُونَ ﴿۸۸﴾
و هنگامى که از جانب خداوند کتابى که مؤید آنچه نزد آنان است برایشان آمد و از دیرباز [در انتظارش] بر کسانى که کافر شده بودند پیروزى مىجستند ولى همین که آنچه [که اوصافش] را مىشناختند برایشان آمد انکارش کردند پس لعنتخدا بر کافران باد (۸۹) وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿۸۹﴾
وه که به چه بد بهایى خود را فروختند که به آنچه خدا نازل کرده بود از سر رشک انکار آوردند که چرا خداوند از فضل خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد [آیاتى] فرو مىفرستد پس به خشمى بر خشم دیگر گرفتار آمدند و براى کافران عذابى خفتآور است (۹۰) بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْیًا أَن یُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ ﴿۹۰﴾
و چون به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل کرده ایمان آورید مىگویند ما به آنچه بر [پیامبر] خودمان نازل شده ایمان مىآوریم و غیر آن را با آنکه [کاملا] حق و مؤید همان چیزى است که با آنان است انکار مىکنند بگو اگر مؤمن بودید پس چرا پیش از این پیامبران خدا را مىکشتید (۹۱) وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِیَاءَ اللّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿۹۱﴾
و قطعا موسى براى شما معجزات آشکارى آورد سپس آن گوساله را در غیاب وى [به خدایى] گرفتید و ستمکار شدید (۹۲) وَلَقَدْ جَاءکُم مُّوسَى بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ﴿۹۲﴾
و آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما برافراشتیم [و گفتیم] آنچه را به شما دادهایم به جد و جهد بگیرید و [به دستورهاى آن] گوش فرا دهید گفتند شنیدیم و نافرمانى کردیم و بر اثر کفرشان [مهر] گوساله در دلشان سرشته شد بگو اگر مؤمنید [بدانید که] ایمانتان شما را به بد چیزى وامىدارد (۹۳) وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِن کُنتُمْ مُّؤْمِنِینَ ﴿۹۳﴾
بگو اگر در نزد خدا سراى بازپسین یکسر به شما اختصاص دارد نه دیگر مردم پس اگر راست مىگویید آرزوى مرگ کنید (۹۴) قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿۹۴﴾
ولى به سبب کارهایى که از پیش کردهاند هرگز آن را آرزو نخواهند کرد و خدا به [حال] ستمگران داناست (۹۵) وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمینَ ﴿۹۵﴾
و آنان را مسلما آزمندترین مردم به زندگى و [حتى حریصتر] از کسانى که شرک مىورزند خواهى یافت هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند با آنکه اگر چنین عمرى هم به او داده شود وى را از عذاب دور نتواند داشت و خدا بر آنچه مىکنند بیناست (۹۶) وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿۹۶﴾
بگو کسى که دشمن جبرئیل است [در واقع دشمن خداست] چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل کرده است در حالى که مؤید [کتابهاى آسمانى] پیش از آن و هدایت و بشارتى براى مؤمنان است (۹۷) قُلْ مَن کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿۹۷﴾
هر که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل است [بداند که] خدا یقینا دشمن کافران است (۹۸) مَن کَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ ﴿۹۸﴾
و همانا بر تو آیاتى روشن فرو فرستادیم و جز فاسقان [کسى] آنها را انکار نمىکند (۹۹) وَلَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ ﴿۹۹﴾
و مگر نه این بود که [یهود] هر گاه پیمانى بستند گروهى از ایشان آن را دور افکندند بلکه [حقیقت این است که] بیشترشان ایمان نمىآورند (۱۰۰) أَوَکُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْدًا نَّبَذَهُ فَرِیقٌ مِّنْهُم بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴿۱۰۰﴾
و آنگاه که فرستادهاى از جانب خداوند برایشان آمد که آنچه را با آنان بود تصدیق مىداشت گروهى از اهل کتاب کتاب خدا را پشتسر افکندند چنانکه گویى [از آن هیچ] نمىدانند (۱۰۱) وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۱﴾
و آنچه را که شیطان[صفت]ها در سلطنتسلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مىآموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمىکردند مگر آنکه [قبلا به او] مىگفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مىآموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمىتوانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مىآموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمىرسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهرهاى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مىدانستند (۱۰۲) وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲﴾
اگر آنها گرویده و پرهیزگارى کرده بودند قطعا پاداشى [که] از جانب خدا [مىیافتند] بهتر بوداگر مىدانستند (۱۰۳) وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَیْرٌ لَّوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۳﴾
اى کسانى که ایمان آوردهاید نگویید راعنا و بگویید انظرنا و [این توصیه را] بشنوید و [گر نه] کافران را عذابى دردناک است (۱۰۴) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۰۴﴾
نه کسانى که از اهل کتاب کافر شدهاند و نه مشرکان [هیچ کدام] دوست نمىدارند خیرى از جانب پروردگارتان بر شما فرود آید با آنکه خدا هر که را خواهد به رحمتخود اختصاص دهد و خدا داراى فزونبخشى عظیم است (۱۰۵) مَّا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْکُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿۱۰۵﴾
هر حکمى را نسخ کنیم یا آن را به [دست] فراموشى بسپاریم بهتر از آن یا مانندش را مىآوریم مگر ندانستى که خدا بر هر کارى توانا
سلام آقا سید مگه من چی گفتم به امیر علی که اخراجم کردفکر کرده چون یه ستاره داره همه کار میتونه بکنه چرا بیخودی دخالت میکنه من که بهش چیزی نگفتم فقط بهش گفتم فضولیش به شما نیومده اگه اینجا قرار باشه در این حد هم با هم حرف نزنیم که نشد چت کردن به هر حال من خیلی ناراحتم
سلام اقا سید عزیز خوبی؟ محرم اومد تسلیت میگم من عاشق محرمم من هر سال تبل میزنم سید تبادل لینک میکنی؟ اگه میکنی هم اریا و هم اریا وب رو لینک میکنم تو هم توی هر دوش منو بلینک اگه بنر هم میتبادلی بهم خبر بده بنر منو بزار توی اریا(روم) بنر رومو میزارم تو سایتم مرسی و یا حق
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام به دوستان آریایی
قابل توجه دوستان گرامی مشکلاتی که در حال حاضر برای ورود و یا ثبت اسمتون با اون مواجه هستید ناشی از نصب سیستمهای جدید می باشد که شامل
1- سیستم امتیازدهی به کاربران
2- آمار گیر سایت
3- پروفایل کاربران
در قسمت امتیازدهی کاربران بنا به فعالیت شما در سایت سیستم به شما امتیاز می دهد که بنا به امتیازات کسب شده شما سیستم به شما نشان و مدالی رو اهدا می کند.
در قسمت پروفایل هم با ثبت نام میتونید مشخصات خود را اعم از اسم , تصویر و ...قرار دهید
لطفا این چند روز را هم صبر کنید تا سایت به صورت کامل مجهز بشه و در اختیارتون قرار بگیره.
یاعلی
chashm agha SEYYED mrccc az in ke etela dadin behemun,omidvaram har che zudtar biyaym pishe doostamun
سلام,خسته نباشید
میشه بگید تاکی این مشکل ورود ادامه داره؟
به زودی
سلام.اصلا نمیشه وارد شد چیکار کنم؟
بیشتر توضیح بدید چجوری یعنی!؟
سلام سید خوبین؟ اگه این مدت با حالت عصبانیت باهاتون صحبت کردم عذر میخوام، واقعا عصبانی بودم، به هر حال ببخشید، موفق باشید، خداحافظ
سلام
خواهش می کنم ایرادی نداره
اصلن نمیشه با یه اسم خوب وارد چت شد من که خوشم نیومد همون بهتر که بریم میهن چت
چرا نمیشه؟ توضیح بدین تا راهنماییتون کنم
ایشالله به زودی برگردید منتظریم!
SALAM SEYEED MRCC KE MOSHKELE VOROODO HAL KARDIN,MAN HARCHI SAY MIKONAM OZV NEMISHAM LOTFAN 1TOZIHE MOKHTASAR BEDIN,DAR ZEMN MOROORGARAM HAM MIKHORE,BAZAM MRCC KHODA GHOVAT,BYE
سلام خواهش می کنم
مثلا چجوری نمیشه؟! ارور میده؟
اگه ارور میده کوکی های مرورگرتو حذفش کن در مرورگرهای فایرفاکس با زدن دکمه های Ctrl + Alt + Delete میتونید کوکی ها و کلا تاریخچه گشت و گذارتون رو توی نت پاک کنید.
در ضمن مرورگرتون اسمش چیه؟
سلام من که آخرش نفهمیدم چرامنوازسایتتون بیرون کردید ولی حالا بعداز گذشت 2 ماه اگه سختتون نیست ما را هم را بدیدتو سایتتون
سلام آی پی شما توی لیست اخراجی های ما نیست
سید چرا منو بی دلیل و بی جهت میندازیذد بیرون سید ببین من امشب باید حتما بر م کسی منتظر م تو چت ر وم وگر نه میره منو ۱۰۰ صد بزارید بر م
باز چیکار کردی که بیرونت کردن؟!
salam agha seyyed bacheha nistan hichkodum shenidam raftan 1ja dg, az rahnamaiitun mrccc chashm emtehan mikonam ishala ke beshe dg,MAN moroorgaram,MAC,hastesh,agha seyyed bazam az komakatoon mrccccccccccc
ممنون که جوابمو دادید لطفا یه بررسی کنید ببینیدمشکل از کجاست من خیلی وقته که الکی الکی اخراج شدم و دیگه نمیتونم داخل سایت بشم همش مینویسه شماتاتاریخ 2014 اخراج شده اید
هنوز اخراحید؟
سلام اقای سید میشه این ای پی رو هم بچکین
92.42.55.118
سلام.من وقتی که وارد روم میشم با صفحه ی سفید رو به رو میشم. تازگی ها این طوری شده.البته کاملا صبر میکنم تا علامت انتظار تموم بشه. ولی باز هم صفحه ی سفید میاد.
سید خواهش میکنم بزارید وارد بشم من بدون اریا میمیر م بخدا
رامین جان با یه مرورگر دیگه امتحان کن چون آی پیت باز شده و داخل لیست اخراجی هامون نیستی.
اقا سید توجه
بعضیا حقشونه اخراج بشن
بازم سلام ممنونم آقا سید که کارمو راه انداختی دمت گرم
میره هوا
شما که حکومت کمونیستی راه انداخته اید و روز به روز داره از تعداد کاربرانتان کاسته میشه انشاء الله به امید روزی که رومتان خلوت بشه و درش تخته با این گونه رفتار خشک و بی منطقتان ـ شما خیلی ها را الکی زا روم اخراجکردید انگار تو رومتان حلو تقسیم میکنن تا دلت بخاد رومه تو اینترنت و منت شما را هم نمیکشیم مثلا اگه تو روم شما نیائیم چی میشه ـ چند مدت که بودیم نه به بار علمی امان اضافه شد نه فیضی بردیم
خدا هدایتتان کند
و شایسته این نیست
که باران ببارد
و در پیشوازش دل من نباشد
و شایسته این نیست
که در کرت های محبت
دلم را به دامن نریزم
دلم را نپاشم
چرا خواب باشم
ببخشای بر من اگر بر فراز صنوبر
تقلای روشنگر ریشه ها را ندیدم
ببخشای بر من اگر زخم بال کبوتر
به کتفم نرویید
کجا بودم ای عشق؟
چرا چتر بر سر گرفتم؟
چرا ریشه های عطشناک احساس خود را
به باران نگفتم؟
چرا آسمان را ننوشیدم و تشنه ماندم؟
ببخشای ای عشق
ببخشای بر من اگر ارغوان را ندانسته چیدم
اگر روی لبخند یک بوته
آتش گشودم
اگر ماشه را دیدم اما
هراس نگاه نفس گیر آهو
به چشمم نیامد
ببخشای بر من که هرگز ندیدم
نگاه نسیمی مرا بشکفاند
و شعر شگرف شهابی به اوجم کشاند
و هرگز نرفتم که خود را به دریا بگویم
و از باور ریشه ی مهربانی برویم
کجا بودم ای عشق؟
چرا روشنی را ندیدم؟
چرا روشنی بود و من لال بودم؟
چرا تاول دست یک کودک روستایی
دلم را نلرزاند؟
چرا کوچه ی رنج سرشار یک شهر
در شعر من بی طرف ماند؟
چرا در شب یک جضور و حماسه
که مردی به اندازه ی آسمان گسترش یافت
دل کودکی را ندیدم که از شاخه افتاد؟
و چشم زنی را که در حجله ی هق هقی تلخ
جوشید و پیوست با خون خورشید؟
با سلام و درود خدمت شما عزیزان این داستان و شعرعا را بونید بهتر از چت کردنه بسم الله
قسمت اول: شراب باید خورد/ و در جوانییک سایه راه باید رفت،/ همین.
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش/ که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
من این قسمت رو با یه تصویرسازی تویذهنم تونستم برای خودم معنی کنم: انسانی که شراب خورده تعادل خودش رو از دست می دهو نمی تونه به صورت عادی و در یه مسیر مستقیم حرکت کنه و راه بره. به عبارتی بهاین طرف و اون طرف تلوتلو می خوره.
در مصرع دوم به سایه جان بخشی شده و سایهدارای عمره. از نظر من جوانی یک سایه، زمان نزدیک به ظهره که سایه کوتاه می شه ومسلما پیری سایه مربوط به اواخر بعدازظهر و وقتیه که سایه خیلی بلنده.
حالا درنظر بگیرید همین آدم شراب خوردهو مست لایعقل در محدوده ی این سایه ی کوتاه بخواد حرکت کنه و از اون خارج نشه. اونوقته که کارش خیلی سخت می شه. چون از خودش تعادل نداره .
با توجه به این تصویرسازی، برداشت من ازاین قسمت اینه: با توجه به مصرع های قبل که شاعر از پایان راه و به عبارتی، زمان ومکان مرگ سؤال می کنه، توی این مصرع جواب خودش رو می ده و می گه تا اون موقع کارینداره به جز این که شراب بنوشه و در مسیر سایه ی کوتاه و باریک قدم برداره.
منظور از شراب، شراب روحانی و عشق الهیهکه سالک از اون سیراب می شه. «شرابی است که سراسر مستی و ازخودرهیدگی را به ارمغانمی آورد، نه درد سر و خمار و خستگی. شرابی که مستی اش عین هشیاری است./ کتاب حافظپدر، سهراب سپهری پسر، ساکنان کنگره ی عرش» شاعر می گه از این عشق باید نوشید وسرمست الهی شد و در عین حال از زیر سایه خارج نشد و در مسیر دشوار و معینی (جوانییک سایه) حرکت کرد. که البته، در شعر عرفانی شراب آگاهی و شعور می آورد.
به نظر من، منظور از سایه با توجه بهمصرع های بعد، همان پیر و مرشد است. سعنی در عین مستی و عاشقی، از دستورات یک پیرنیز باید پیروی کرد. و چون پیر همیشه و در همه حال دسترس او نیست، سایه ی او نیزنمی تواند بلند باشد و همچنین پیروی از او آسان نیست.
پس تنها کارش را تا پایان راه همین میداند.
«در کتاب نگاهی به سپهری نیز نوشته شده:
شراب باید خورد:یعنی نباید اندیشید. در ادبیات عرفانی ما شراب مستحسن است. چون عقل سوز است و عقلمحال اندیش محاسب را نابود می کند. و تفکر را زائل می کند./ ... و در جوانی یکسایه راه باید رفت،/ همین. جوانی به معنای تازگی و سایه رمز خنکی و طراوت و عدمتفکر است.»
قسمت دوم: کجاست سمت حیات؟/ من از کدامطرف می رسم به یک هدهد؟/ و گوش کن، که همین حرف در تمام سفر/ همیشه پنجره ی خوابرا بهم می زد./ چه چیز در همه ی راه زیر گوش تو می خواند؟/ درست فکر کن/ کجاستهسته ی پنهان این ترنم مرموز؟/ چه چیز پلک تو را می فشرد،/ چه وزن گرم دل انگیزی؟/
در این مصرع ها شاعر بیان می کند که درتمام مسیر سفر از این فکر و جستجو در پی یافتن پیر و مرشد (هدهد) رها نبوده و لحظهای از آن غفلت نکرده. خواب به نظرم در اینجا معادل آسوده خاطربودن است. سمت حیاتیعنی دست یافتن به حیات واقعی و آب حیات به دست هدهد (که در قدیم به مرغ آب شناسمعروف بوده و مکان آب و قنوات را برای مردم شناسایی می کرده) که در ادبیات بهمنظور پیر و راهنماست. و یافتن او خواب را از چشمانش ربوده. سهرابدر تمام طول سفرش به این امر واقف بوده استو همیشه ذهن او را مشغول کرده. بهعبارتی امید به بیداری دارد و ما را به تفکر دعوت می کند. هدهد همان مرد کامل وراهنمای راهدان را گویند که طیور(سالکان ) طریقت را به سرمنزل حقیقت رهبری می کند
«کتاب نگاهی به سپهری: هدهد در متونعرفانی ما مثلا منطق الطیر، رمز مرشد و شیخ آگاه است. و از این رو در این مصرعبسیار زیبا هدهد شیخی است که منبع آب تازه کننده را می داند، شیخی که دستور شست وشو از غبار عادات و گرد گذشته ها می دهد.
مولانا در جایی دیگر در باب اهمیت و لزوم پیردر سلوک میفرماید:
هرکجا بینی برهنه و بی نوا/دانک او بگریختست از اوستا
تا چنان گردد که میخواهددلش/آن دل کوربدبی حاصلش
گرچنان گشتی که اوستا خواستی/خویش را و خویشتن راآراستی
هرکه از اوستا گریزددرجهان/اوزدولت می گریزد اینبدان(دفتردوم91-2588)»
سفر دراز نبود: / عبور چلچله از حجم وقتکم می کرد./ و در مصاحبه ی باد وشیوانی ها/ اشاره ها به سرآغاز هوش برمی گشت./ درآن دقیقه که از ارتفاع تابستان/ به «جاجرود» خروشان نگاه می کردی،/ چه اتفاقافتاد/ که خواب سبز ترا سارها درو کردند؟/ و فصل، فصل درو بود./ و با نشستن یک سارروی شاخه ی یک سرو/ کتاب فصل ورق خورد/ و سطر اول این بود:/ حیات، غفلت رنگین یکدقیقه ی «حوا»ست./
در این قسمت شاعر به شرح سفر می پردازدو اینکه چه شد که سفرش(سیر و سلوک خود را) آغاز کرد؟(سرآغاز هوش)
یادآور می شود که سفر برایش دراز نبود.دراز، در اینجا به معنای طولانی و خستگی آور و ملال آور بودن است و می گوید سفربرای او طولانی نبود. چون عبور چلچله از طولانی بودن و دورودراز بودن آن کم میکرد. در کتابی خواندم که چلچله نماد سروش و فرشته ی پیام آور و بشارت دهنده است.البته در اینجا بیشتر به معنای سروش و ملهم درونی شاعر است. پس: شنیدن پیام سروش والهام گر خود، وزن گرم دل انگیزی می شود و او را به خواب وامی داشته و همین ارتباطها با این پیام رسان وقت او را کم حجم و شیرین جلوه می داده. به عبارتی سختی هایسفر را برای او آسان و شیرین می کرده.
در مسرع های بعد: شاعر آغاز سفرش (سیر وسلوک) را از مکان جاجرود می داند که جاجرود هم می تواند به معنای تجربه ی جمعیباشد و هم یک تجربه ی شخصی و فردی. به تجربه ی فردی آن می پردازم: مسافر در اینشعر برای دست یافتن به حقیقت، سفرش را از شرق(جاجرود) به غرب (آدم و آهن) شروع میکند و دوباره ( زمین های استوایی ) به شرق بازمی گردد.
... که خواب سبز ترا سارها دروکردند؟...: می تواند به معنی این باشد که تا آن زمان به مرحله ی کشف و شهود نرسیدهبوده و تنها خوابهایی از سبزی و معنویت و شهود را می دیده و حرکت و سفری صورتنگرفته بوده.
به نظر خاطره ی شروع سفرش را بازگو می کند.اگر تابستان به معنای زمان کمال فکری و رسیدن و پختگی باشد. سار باعث بیداری وی ازآن خواب ها و بسنده نکردن به آنها و باعث آغاز سفر وی شده. و فصل به معنای جداییبین دو زمان مختلف می باشد. ( به پایان رسیدن یک دوره و آغاز دوره ای جدید)
: بعد از به دست آوردن کمال در یک مرحله، در آن دقیقه به مرحله ی (راه) سلوک پا می گذارد.
اما تجربه ی جمعی این قسمت از شعر.(آغاز سفر انسان به این دنیا) «در کتاب سهراب سپهری، نوشته ی دکتر عطاری کرمانیبرای کلمات این قسمت معانی و تعابیری آورده شده:
سار: ناهماهنگ با طبیعت، ناسازگاری باطبیعت، پرسش های مطرح شده در ذهن، نماد وجود انسان، حضور انسان در عصر طلاییاساطیری و سپس توجه به هوش و تفکر انسانی.
نشستن سار روی شاخه ی یک سرو: واحد دیدناشیاء
فصل درو: زمان بیداری از خواب شهودی
شیروانیها: ذهن ناخودآگاه، عقل، ( باد وشیروانی ها= تشاد عقل و اشراق) باد: روح، ناپایداری
ارتفاع تابستان: طلوع اندیشه در انسان،زمانی که انسان با طبیعت فاصله ی زیادی نداشت= هماهنگی تابستان با طبیعت و بی نقصو عیب بودن = عصر طلایی و اساطیری
جاجرود خروشان: نماد هستی قبل از تفکر»
در حقیقت این قسمت از شعر به قسمت اولهم مربوطه. در قسمت اول شراب را می خواست که به عدم تفکر دست یابد و در این قسمتهم به دوران قبل از تفکر و قبل از هبوط میاندیشد.
در مصرع آخر به هبوط آدم و حوا به زمین اشاره شده است.
سرپیچی آدم و حوااز فرمان الهی و لحظهای غفلت از نهی خداوند بر دوری جُستن از درخت ممنوع، باعث اخراج از بهشت و هبوط به زمین شد. «او آدم و حوا را گناهکار و مقصر هبوط انسان درقفس تنگ جهان می داند.»
قسمت اول: شراب باید خورد/ و در جوانییک سایه راه باید رفت،/ همین.
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش/ که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
من این قسمت رو با یه تصویرسازی تویذهنم تونستم برای خودم معنی کنم: انسانی که شراب خورده تعادل خودش رو از دست می دهو نمی تونه به صورت عادی و در یه مسیر مستقیم حرکت کنه و راه بره. به عبارتی بهاین طرف و اون طرف تلوتلو می خوره.
در مصرع دوم به سایه جان بخشی شده و سایهدارای عمره. از نظر من جوانی یک سایه، زمان نزدیک به ظهره که سایه کوتاه می شه ومسلما پیری سایه مربوط به اواخر بعدازظهر و وقتیه که سایه خیلی بلنده.
حالا درنظر بگیرید همین آدم شراب خوردهو مست لایعقل در محدوده ی این سایه ی کوتاه بخواد حرکت کنه و از اون خارج نشه. اونوقته که کارش خیلی سخت می شه. چون از خودش تعادل نداره .
با توجه به این تصویرسازی، برداشت من ازاین قسمت اینه: با توجه به مصرع های قبل که شاعر از پایان راه و به عبارتی، زمان ومکان مرگ سؤال می کنه، توی این مصرع جواب خودش رو می ده و می گه تا اون موقع کارینداره به جز این که شراب بنوشه و در مسیر سایه ی کوتاه و باریک قدم برداره.
منظور از شراب، شراب روحانی و عشق الهیهکه سالک از اون سیراب می شه. «شرابی است که سراسر مستی و ازخودرهیدگی را به ارمغانمی آورد، نه درد سر و خمار و خستگی. شرابی که مستی اش عین هشیاری است./ کتاب حافظپدر، سهراب سپهری پسر، ساکنان کنگره ی عرش» شاعر می گه از این عشق باید نوشید وسرمست الهی شد و در عین حال از زیر سایه خارج نشد و در مسیر دشوار و معینی (جوانییک سایه) حرکت کرد. که البته، در شعر عرفانی شراب آگاهی و شعور می آورد.
به نظر من، منظور از سایه با توجه بهمصرع های بعد، همان پیر و مرشد است. سعنی در عین مستی و عاشقی، از دستورات یک پیرنیز باید پیروی کرد. و چون پیر همیشه و در همه حال دسترس او نیست، سایه ی او نیزنمی تواند بلند باشد و همچنین پیروی از او آسان نیست.
پس تنها کارش را تا پایان راه همین میداند.
«در کتاب نگاهی به سپهری نیز نوشته شده:
شراب باید خورد:یعنی نباید اندیشید. در ادبیات عرفانی ما شراب مستحسن است. چون عقل سوز است و عقلمحال اندیش محاسب را نابود می کند. و تفکر را زائل می کند./ ... و در جوانی یکسایه راه باید رفت،/ همین. جوانی به معنای تازگی و سایه رمز خنکی و طراوت و عدمتفکر است.»
قسمت دوم: کجاست سمت حیات؟/ من از کدامطرف می رسم به یک هدهد؟/ و گوش کن، که همین حرف در تمام سفر/ همیشه پنجره ی خوابرا بهم می زد./ چه چیز در همه ی راه زیر گوش تو می خواند؟/ درست فکر کن/ کجاستهسته ی پنهان این ترنم مرموز؟/ چه چیز پلک تو را می فشرد،/ چه وزن گرم دل انگیزی؟/
در این مصرع ها شاعر بیان می کند که درتمام مسیر سفر از این فکر و جستجو در پی یافتن پیر و مرشد (هدهد) رها نبوده و لحظهای از آن غفلت نکرده. خواب به نظرم در اینجا معادل آسوده خاطربودن است. سمت حیاتیعنی دست یافتن به حیات واقعی و آب حیات به دست هدهد (که در قدیم به مرغ آب شناسمعروف بوده و مکان آب و قنوات را برای مردم شناسایی می کرده) که در ادبیات بهمنظور پیر و راهنماست. و یافتن او خواب را از چشمانش ربوده. سهرابدر تمام طول سفرش به این امر واقف بوده استو همیشه ذهن او را مشغول کرده. بهعبارتی امید به بیداری دارد و ما را به تفکر دعوت می کند. هدهد همان مرد کامل وراهنمای راهدان را گویند که طیور(سالکان ) طریقت را به سرمنزل حقیقت رهبری می کند
«کتاب نگاهی به سپهری: هدهد در متونعرفانی ما مثلا منطق الطیر، رمز مرشد و شیخ آگاه است. و از این رو در این مصرعبسیار زیبا هدهد شیخی است که منبع آب تازه کننده را می داند، شیخی که دستور شست وشو از غبار عادات و گرد گذشته ها می دهد.
مولانا در جایی دیگر در باب اهمیت و لزوم پیردر سلوک میفرماید:
هرکجا بینی برهنه و بی نوا/دانک او بگریختست از اوستا
تا چنان گردد که میخواهددلش/آن دل کوربدبی حاصلش
گرچنان گشتی که اوستا خواستی/خویش را و خویشتن راآراستی
هرکه از اوستا گریزددرجهان/اوزدولت می گریزد اینبدان(دفتردوم91-2588)»
سفر دراز نبود: / عبور چلچله از حجم وقتکم می کرد./ و در مصاحبه ی باد وشیوانی ها/ اشاره ها به سرآغاز هوش برمی گشت./ درآن دقیقه که از ارتفاع تابستان/ به «جاجرود» خروشان نگاه می کردی،/ چه اتفاقافتاد/ که خواب سبز ترا سارها درو کردند؟/ و فصل، فصل درو بود./ و با نشستن یک سارروی شاخه ی یک سرو/ کتاب فصل ورق خورد/ و سطر اول این بود:/ حیات، غفلت رنگین یکدقیقه ی «حوا»ست./
در این قسمت شاعر به شرح سفر می پردازدو اینکه چه شد که سفرش(سیر و سلوک خود را) آغاز کرد؟(سرآغاز هوش)
یادآور می شود که سفر برایش دراز نبود.دراز، در اینجا به معنای طولانی و خستگی آور و ملال آور بودن است و می گوید سفربرای او طولانی نبود. چون عبور چلچله از طولانی بودن و دورودراز بودن آن کم میکرد. در کتابی خواندم که چلچله نماد سروش و فرشته ی پیام آور و بشارت دهنده است.البته در اینجا بیشتر به معنای سروش و ملهم درونی شاعر است. پس: شنیدن پیام سروش والهام گر خود، وزن گرم دل انگیزی می شود و او را به خواب وامی داشته و همین ارتباطها با این پیام رسان وقت او را کم حجم و شیرین جلوه می داده. به عبارتی سختی هایسفر را برای او آسان و شیرین می کرده.
در مسرع های بعد: شاعر آغاز سفرش (سیر وسلوک) را از مکان جاجرود می داند که جاجرود هم می تواند به معنای تجربه ی جمعیباشد و هم یک تجربه ی شخصی و فردی. به تجربه ی فردی آن می پردازم: مسافر در اینشعر برای دست یافتن به حقیقت، سفرش را از شرق(جاجرود) به غرب (آدم و آهن) شروع میکند و دوباره ( زمین های استوایی ) به شرق بازمی گردد.
... که خواب سبز ترا سارها دروکردند؟...: می تواند به معنی این باشد که تا آن زمان به مرحله ی کشف و شهود نرسیدهبوده و تنها خوابهایی از سبزی و معنویت و شهود را می دیده و حرکت و سفری صورتنگرفته بوده.
به نظر خاطره ی شروع سفرش را بازگو می کند.اگر تابستان به معنای زمان کمال فکری و رسیدن و پختگی باشد. سار باعث بیداری وی ازآن خواب ها و بسنده نکردن به آنها و باعث آغاز سفر وی شده. و فصل به معنای جداییبین دو زمان مختلف می باشد. ( به پایان رسیدن یک دوره و آغاز دوره ای جدید)
: بعد از به دست آوردن کمال در یک مرحله، در آن دقیقه به مرحله ی (راه) سلوک پا می گذارد.
اما تجربه ی جمعی این قسمت از شعر.(آغاز سفر انسان به این دنیا) «در کتاب سهراب سپهری، نوشته ی دکتر عطاری کرمانیبرای کلمات این قسمت معانی و تعابیری آورده شده:
سار: ناهماهنگ با طبیعت، ناسازگاری باطبیعت، پرسش های مطرح شده در ذهن، نماد وجود انسان، حضور انسان در عصر طلاییاساطیری و سپس توجه به هوش و تفکر انسانی.
نشستن سار روی شاخه ی یک سرو: واحد دیدناشیاء
فصل درو: زمان بیداری از خواب شهودی
شیروانیها: ذهن ناخودآگاه، عقل، ( باد وشیروانی ها= تشاد عقل و اشراق) باد: روح، ناپایداری
ارتفاع تابستان: طلوع اندیشه در انسان،زمانی که انسان با طبیعت فاصله ی زیادی نداشت= هماهنگی تابستان با طبیعت و بی نقصو عیب بودن = عصر طلایی و اساطیری
جاجرود خروشان: نماد هستی قبل از تفکر»
در حقیقت این قسمت از شعر به قسمت اولهم مربوطه. در قسمت اول شراب را می خواست که به عدم تفکر دست یابد و در این قسمتهم به دوران قبل از تفکر و قبل از هبوط میاندیشد.
در مصرع آخر به هبوط آدم و حوا به زمین اشاره شده است.
سرپیچی آدم و حوااز فرمان الهی و لحظهای غفلت از نهی خداوند بر دوری جُستن از درخت ممنوع، باعث اخراج از بهشت و هبوط به زمین شد. «او آدم و حوا را گناهکار و مقصر هبوط انسان درقفس تنگ جهان می داند.»
قسمت اول: شراب باید خورد/ و در جوانییک سایه راه باید رفت،/ همین.
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش/ که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
من این قسمت رو با یه تصویرسازی تویذهنم تونستم برای خودم معنی کنم: انسانی که شراب خورده تعادل خودش رو از دست می دهو نمی تونه به صورت عادی و در یه مسیر مستقیم حرکت کنه و راه بره. به عبارتی بهاین طرف و اون طرف تلوتلو می خوره.
در مصرع دوم به سایه جان بخشی شده و سایهدارای عمره. از نظر من جوانی یک سایه، زمان نزدیک به ظهره که سایه کوتاه می شه ومسلما پیری سایه مربوط به اواخر بعدازظهر و وقتیه که سایه خیلی بلنده.
حالا درنظر بگیرید همین آدم شراب خوردهو مست لایعقل در محدوده ی این سایه ی کوتاه بخواد حرکت کنه و از اون خارج نشه. اونوقته که کارش خیلی سخت می شه. چون از خودش تعادل نداره .
با توجه به این تصویرسازی، برداشت من ازاین قسمت اینه: با توجه به مصرع های قبل که شاعر از پایان راه و به عبارتی، زمان ومکان مرگ سؤال می کنه، توی این مصرع جواب خودش رو می ده و می گه تا اون موقع کارینداره به جز این که شراب بنوشه و در مسیر سایه ی کوتاه و باریک قدم برداره.
منظور از شراب، شراب روحانی و عشق الهیهکه سالک از اون سیراب می شه. «شرابی است که سراسر مستی و ازخودرهیدگی را به ارمغانمی آورد، نه درد سر و خمار و خستگی. شرابی که مستی اش عین هشیاری است./ کتاب حافظپدر، سهراب سپهری پسر، ساکنان کنگره ی عرش» شاعر می گه از این عشق باید نوشید وسرمست الهی شد و در عین حال از زیر سایه خارج نشد و در مسیر دشوار و معینی (جوانییک سایه) حرکت کرد. که البته، در شعر عرفانی شراب آگاهی و شعور می آورد.
به نظر من، منظور از سایه با توجه بهمصرع های بعد، همان پیر و مرشد است. سعنی در عین مستی و عاشقی، از دستورات یک پیرنیز باید پیروی کرد. و چون پیر همیشه و در همه حال دسترس او نیست، سایه ی او نیزنمی تواند بلند باشد و همچنین پیروی از او آسان نیست.
پس تنها کارش را تا پایان راه همین میداند.
«در کتاب نگاهی به سپهری نیز نوشته شده:
شراب باید خورد:یعنی نباید اندیشید. در ادبیات عرفانی ما شراب مستحسن است. چون عقل سوز است و عقلمحال اندیش محاسب را نابود می کند. و تفکر را زائل می کند./ ... و در جوانی یکسایه راه باید رفت،/ همین. جوانی به معنای تازگی و سایه رمز خنکی و طراوت و عدمتفکر است.»
قسمت دوم: کجاست سمت حیات؟/ من از کدامطرف می رسم به یک هدهد؟/ و گوش کن، که همین حرف در تمام سفر/ همیشه پنجره ی خوابرا بهم می زد./ چه چیز در همه ی راه زیر گوش تو می خواند؟/ درست فکر کن/ کجاستهسته ی پنهان این ترنم مرموز؟/ چه چیز پلک تو را می فشرد،/ چه وزن گرم دل انگیزی؟/
در این مصرع ها شاعر بیان می کند که درتمام مسیر سفر از این فکر و جستجو در پی یافتن پیر و مرشد (هدهد) رها نبوده و لحظهای از آن غفلت نکرده. خواب به نظرم در اینجا معادل آسوده خاطربودن است. سمت حیاتیعنی دست یافتن به حیات واقعی و آب حیات به دست هدهد (که در قدیم به مرغ آب شناسمعروف بوده و مکان آب و قنوات را برای مردم شناسایی می کرده) که در ادبیات بهمنظور پیر و راهنماست. و یافتن او خواب را از چشمانش ربوده. سهرابدر تمام طول سفرش به این امر واقف بوده استو همیشه ذهن او را مشغول کرده. بهعبارتی امید به بیداری دارد و ما را به تفکر دعوت می کند. هدهد همان مرد کامل وراهنمای راهدان را گویند که طیور(سالکان ) طریقت را به سرمنزل حقیقت رهبری می کند
«کتاب نگاهی به سپهری: هدهد در متونعرفانی ما مثلا منطق الطیر، رمز مرشد و شیخ آگاه است. و از این رو در این مصرعبسیار زیبا هدهد شیخی است که منبع آب تازه کننده را می داند، شیخی که دستور شست وشو از غبار عادات و گرد گذشته ها می دهد.
مولانا در جایی دیگر در باب اهمیت و لزوم پیردر سلوک میفرماید:
هرکجا بینی برهنه و بی نوا/دانک او بگریختست از اوستا
تا چنان گردد که میخواهددلش/آن دل کوربدبی حاصلش
گرچنان گشتی که اوستا خواستی/خویش را و خویشتن راآراستی
هرکه از اوستا گریزددرجهان/اوزدولت می گریزد اینبدان(دفتردوم91-2588)»
سفر دراز نبود: / عبور چلچله از حجم وقتکم می کرد./ و در مصاحبه ی باد وشیوانی ها/ اشاره ها به سرآغاز هوش برمی گشت./ درآن دقیقه که از ارتفاع تابستان/ به «جاجرود» خروشان نگاه می کردی،/ چه اتفاقافتاد/ که خواب سبز ترا سارها درو کردند؟/ و فصل، فصل درو بود./ و با نشستن یک سارروی شاخه ی یک سرو/ کتاب فصل ورق خورد/ و سطر اول این بود:/ حیات، غفلت رنگین یکدقیقه ی «حوا»ست./
در این قسمت شاعر به شرح سفر می پردازدو اینکه چه شد که سفرش(سیر و سلوک خود را) آغاز کرد؟(سرآغاز هوش)
یادآور می شود که سفر برایش دراز نبود.دراز، در اینجا به معنای طولانی و خستگی آور و ملال آور بودن است و می گوید سفربرای او طولانی نبود. چون عبور چلچله از طولانی بودن و دورودراز بودن آن کم میکرد. در کتابی خواندم که چلچله نماد سروش و فرشته ی پیام آور و بشارت دهنده است.البته در اینجا بیشتر به معنای سروش و ملهم درونی شاعر است. پس: شنیدن پیام سروش والهام گر خود، وزن گرم دل انگیزی می شود و او را به خواب وامی داشته و همین ارتباطها با این پیام رسان وقت او را کم حجم و شیرین جلوه می داده. به عبارتی سختی هایسفر را برای او آسان و شیرین می کرده.
در مسرع های بعد: شاعر آغاز سفرش (سیر وسلوک) را از مکان جاجرود می داند که جاجرود هم می تواند به معنای تجربه ی جمعیباشد و هم یک تجربه ی شخصی و فردی. به تجربه ی فردی آن می پردازم: مسافر در اینشعر برای دست یافتن به حقیقت، سفرش را از شرق(جاجرود) به غرب (آدم و آهن) شروع میکند و دوباره ( زمین های استوایی ) به شرق بازمی گردد.
... که خواب سبز ترا سارها دروکردند؟...: می تواند به معنی این باشد که تا آن زمان به مرحله ی کشف و شهود نرسیدهبوده و تنها خوابهایی از سبزی و معنویت و شهود را می دیده و حرکت و سفری صورتنگرفته بوده.
به نظر خاطره ی شروع سفرش را بازگو می کند.اگر تابستان به معنای زمان کمال فکری و رسیدن و پختگی باشد. سار باعث بیداری وی ازآن خواب ها و بسنده نکردن به آنها و باعث آغاز سفر وی شده. و فصل به معنای جداییبین دو زمان مختلف می باشد. ( به پایان رسیدن یک دوره و آغاز دوره ای جدید)
: بعد از به دست آوردن کمال در یک مرحله، در آن دقیقه به مرحله ی (راه) سلوک پا می گذارد.
اما تجربه ی جمعی این قسمت از شعر.(آغاز سفر انسان به این دنیا) «در کتاب سهراب سپهری، نوشته ی دکتر عطاری کرمانیبرای کلمات این قسمت معانی و تعابیری آورده شده:
سار: ناهماهنگ با طبیعت، ناسازگاری باطبیعت، پرسش های مطرح شده در ذهن، نماد وجود انسان، حضور انسان در عصر طلاییاساطیری و سپس توجه به هوش و تفکر انسانی.
نشستن سار روی شاخه ی یک سرو: واحد دیدناشیاء
فصل درو: زمان بیداری از خواب شهودی
شیروانیها: ذهن ناخودآگاه، عقل، ( باد وشیروانی ها= تشاد عقل و اشراق) باد: روح، ناپایداری
ارتفاع تابستان: طلوع اندیشه در انسان،زمانی که انسان با طبیعت فاصله ی زیادی نداشت= هماهنگی تابستان با طبیعت و بی نقصو عیب بودن = عصر طلایی و اساطیری
جاجرود خروشان: نماد هستی قبل از تفکر»
در حقیقت این قسمت از شعر به قسمت اولهم مربوطه. در قسمت اول شراب را می خواست که به عدم تفکر دست یابد و در این قسمتهم به دوران قبل از تفکر و قبل از هبوط میاندیشد.
در مصرع آخر به هبوط آدم و حوا به زمین اشاره شده است.
سرپیچی آدم و حوااز فرمان الهی و لحظهای غفلت از نهی خداوند بر دوری جُستن از درخت ممنوع، باعث اخراج از بهشت و هبوط به زمین شد. «او آدم و حوا را گناهکار و مقصر هبوط انسان درقفس تنگ جهان می داند.»
دعاى کمیل بن زیاد علیه الرحمة و آن از ادعیه معروفه است و علامه مجلسى رحمة الله علیه فرموده که آن بهترین دعاها است و آن دعاى خضر علیه السلام است حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آن را تعلیم کمیل که از خواص اصحاب آن حضرت است فرموده در شبهاى نیمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده مىشود و براى کفایت از شر اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان نافع است و شیخ و سید آن را نقل نمودهاند و من آن را از مصباح المتهجد نقل مىکنم و آن دعاى شریف این است
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍوَ بِقُوَّتِکَ الَّتِی قَهَرْتَ بِهَا کُلَّ شَیْءٍ وَ خَضَعَ لَهَا کُلُّ شَیْءٍ وَ ذَلَّ لَهَا کُلُّ شَیْءٍوَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِی غَلَبْتَ بِهَا کُلَّ شَیْءٍوَ بِعِزَّتِکَ الَّتِی لاَ یَقُومُ لَهَا شَیْءٌوَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِی مَلَأَتْ کُلَّ شَیْءٍوَ بِسُلْطَانِکَ الَّذِی عَلاَ کُلَّ شَیْءٍوَ بِوَجْهِکَ الْبَاقِی بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَیْءٍوَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ )غَلَبَتْ( أَرْکَانَ کُلِّ شَیْءٍوَ بِعِلْمِکَ الَّذِی أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍوَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍیَا نُورُ یَا قُدُّوسُ یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلاَءَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَااللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَى نَفْسِکَوَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِی مِنْ قُرْبِکَ وَ أَنْ تُوزِعَنِی شُکْرَکَ وَ أَنْ تُلْهِمَنِی ذِکْرَکَاللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍأَنْ تُسَامِحَنِی وَ تَرْحَمَنِی وَ تَجْعَلَنِی بِقِسْمِکَ رَاضِیاً قَانِعاً وَ فِی جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَوَاضِعاًاللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ وَ عَظُمَ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتُهُاللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلاَ مَکَانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَوَ ظَهَرَ أَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ وَ لاَ یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَاللَّهُمَّ لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِی غَافِراً وَ لاَ لِقَبَائِحِی سَاتِراً وَ لاَ لِشَیْءٍ مِنْ عَمَلِیَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَلاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِیوَ سَکَنْتُ إِلَى قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِی وَ مَنِّکَ عَلَیَاللَّهُمَّ مَوْلاَیَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُوَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ )أَمَلْتَهُ( وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُوَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُاللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِی وَ أَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی وَ قَصُرَتْ )قَصَّرَتْ( بِی أَعْمَالِیوَ قَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی )آمَالِی(وَ خَدَعَتْنِی الدُّنْیَا بِغُرُورِهَا وَ نَفْسِی بِجِنَایَتِهَا )بِخِیَانَتِهَا( وَ مِطَالِییَا سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لاَ یَحْجُبَ عَنْکَ دُعَائِی سُوءُ عَمَلِی وَ فِعَالِیوَ لاَ تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی وَ لاَ تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِیمِنْ سُوءِ فِعْلِی وَ إِسَاءَتِی وَ دَوَامِ تَفْرِیطِی وَ جَهَالَتِی وَ کَثْرَةِ شَهَوَاتِی وَ غَفْلَتِیوَ کُنِ اللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ الْأَحْوَالِ )فِی الْأَحْوَالِ کُلِّهَا( رَءُوفاً وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاًإِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ النَّظَرَ فِی أَمْرِیإِلَهِی وَ مَوْلاَیَ أَجْرَیْتَ عَلَیَّ حُکْماً اتَّبَعْتُ فِیهِ هَوَى نَفْسِیوَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِیهِ مِنْ تَزْیِینِ عَدُوِّی فَغَرَّنِی بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِکَ الْقَضَاءُفَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ بَعْضَ )مِنْ نَقْضِ( حُدُودِکَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِکَفَلَکَ الْحَمْدُ )الْحُجَّةُ( عَلَیَّ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ وَ لاَ حُجَّةَ لِی فِیمَا جَرَى عَلَیَّ فِیهِ قَضَاؤُکَ وَ أَلْزَمَنِی حُکْمُکَ وَ بَلاَؤُکَوَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی مُعْتَذِراً نَادِماًمُنْکَسِراً مُسْتَقِیلاً مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لاَ أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّی وَ لاَ مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِیغَیْرَ قَبُولِکَ عُذْرِی وَ إِدْخَالِکَ إِیَّایَ فِی سَعَةِ )سَعَةٍ مِنْ( رَحْمَتِکَاللَّهُمَّ )إِلَهِی( فَاقْبَلْ عُذْرِی وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّی وَ فُکَّنِی مِنْ شَدِّ وَثَاقِییَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِقَّةَ جِلْدِی وَ دِقَّةَ عَظْمِییَا مَنْ بَدَأَ خَلْقِی وَ ذِکْرِی وَ تَرْبِیَتِی وَ بِرِّی وَ تَغْذِیَتِی هَبْنِی لاِبْتِدَاءِ کَرَمِکَ وَ سَالِفِ بِرِّکَ بِییَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ رَبِّی أَ تُرَاکَ مُعَذِّبِی بِنَارِکَ بَعْدَ تَوْحِیدِکَوَ بَعْدَ مَا انْطَوَى عَلَیْهِ قَلْبِی مِنْ مَعْرِفَتِکَوَ لَهِجَ بِهِ لِسَانِی مِنْ ذِکْرِکَ وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِی مِنْ حُبِّکَوَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرَافِی وَ دُعَائِی خَاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَهَیْهَاتَ أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ أَوْ تُبْعِدَ )تُبَعِّدَ( مَنْ أَدْنَیْتَهُأَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ أَوْ تُسَلِّمَ إِلَى الْبَلاَءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُوَ لَیْتَ شِعْرِی یَا سَیِّدِی وَ إِلَهِی وَ مَوْلاَیَ أَ تُسَلِّطُ النَّارَ عَلَى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ سَاجِدَةًوَ عَلَى أَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحِیدِکَ صَادِقَةً وَ بِشُکْرِکَ مَادِحَةًوَ عَلَى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً وَ عَلَى ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتَّى صَارَتْ خَاشِعَةًوَ عَلَى جَوَارِحَ سَعَتْ إِلَى أَوْطَانِ تَعَبُّدِکَ طَائِعَةً وَ أَشَارَتْ بِاسْتِغْفَارِکَ مُذْعِنَةًمَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ وَ لاَ أُخْبِرْنَا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یَا کَرِیمُ یَا رَبِوَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلاَءِ الدُّنْیَا وَ عُقُوبَاتِهَاوَ مَا یَجْرِی فِیهَا مِنَ الْمَکَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا عَلَى أَنَّ ذَلِکَ بَلاَءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلِیلٌ مَکْثُهُ یَسِیرٌ بَقَاؤُهُ قَصِیرٌ مُدَّتُهُفَکَیْفَ احْتِمَالِی لِبَلاَءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِیلِ )حُلُولِ( وُقُوعِ الْمَکَارِهِ فِیهَاوَ هُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ یَدُومُ مَقَامُهُ وَ لاَ یُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِلِأَنَّهُ لاَ یَکُونُ إِلاَّ عَنْ غَضَبِکَ وَ انْتِقَامِکَ وَ سَخَطِکَوَ هَذَا مَا لاَ تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُیَا سَیِّدِی فَکَیْفَ لِی )بِی( وَ أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُیَا إِلَهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْکِیلِأَلِیمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَ مُدَّتِهِفَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَفَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَوَ هَبْنِی )یَا إِلَهِی( صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَأَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَفَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِهَا ضَجِیجَ الْآمِلِینَ )الْآلِمِینَ(وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِینَوَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ وَ لَأُنَادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَیَا غَایَةَ آمَالِ الْعَارِفِینَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَیَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ وَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَأَ فَتُرَاکَ سُبْحَانَکَ یَا إِلَهِی وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فِیهَا صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ )یُسْجَنُ( فِیهَا بِمُخَالَفَتِهِوَ ذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِیَتِهِ وَ حُبِسَ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَ جَرِیرَتِهِوَ هُوَ یَضِجُّ إِلَیْکَ ضَجِیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ وَ یُنَادِیکَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِیدِکَ وَ یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَیَا مَوْلاَیَ فَکَیْفَ یَبْقَى فِی الْعَذَابِ وَ هُوَ یَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَأَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ یَأْمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَأَمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهِیبُهَا وَ أَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرَى مَکَانَهُأَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفِیرُهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُأَمْ کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُأَمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِیَتُهَا وَ هُوَ یُنَادِیکَ یَا رَبَّهْأَمْ کَیْفَ یَرْجُو فَضْلَکَ فِی عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُکُهُ )فَتَتْرُکَهُ( فِیهَاهَیْهَاتَ مَا ذَلِکَ الظَّنُّ بِکَ وَ لاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَوَ لاَ مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدِینَ مِنْ بِرِّکَ وَ إِحْسَانِکَفَبِالْیَقِینِ أَقْطَعُ لَوْ لاَ مَا حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جَاحِدِیکَ وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ مُعَانِدِیکَلَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّهَا بَرْداً وَ سَلاَماًوَ مَا کَانَ )کَانَتْ( لِأَحَدٍ فِیهَا مَقَرّاً وَ لاَ مُقَاماً )مَقَاماً(لَکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُکَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْکَافِرِینَمِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِیهَا الْمُعَانِدِینَوَ أَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعَامِ مُتَکَرِّماً أَ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً لاَ یَسْتَوُونَإِلَهِی وَ سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِی قَدَّرْتَهَاوَ بِالْقَضِیَّةِ الَّتِی حَتَمْتَهَا وَ حَکَمْتَهَا وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ أَجْرَیْتَهَاأَنْ تَهَبَ لِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ کُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ وَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُوَ کُلَّ قَبِیحٍ أَسْرَرْتُهُ وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ کَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ أَخْفَیْتُهُ أَوْ أَظْهَرْتُهُوَ کُلَّ سَیِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْکِرَامَ الْکَاتِبِینَ الَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّیوَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوَارِحِی وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْوَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُوَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّی مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أَنْزَلْتَهُ )تُنْزِلُهُ( أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَهُ )تُفَضِّلُهُ(أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ )تَنْشُرُهُ( أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ )تَبْسُطُهُ( أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ أَوْ خَطَإٍ تَسْتُرُهُ یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِیَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ مَالِکَ رِقِّی یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِییَا عَلِیماً بِضُرِّی )بِفَقْرِی( وَ مَسْکَنَتِی یَا خَبِیراً بِفَقْرِی وَ فَاقَتِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِأَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِکَ وَ أَسْمَائِکَأَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِی مِنَ )فِی( اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً وَ أَعْمَالِی عِنْدَکَ مَقْبُولَةًحَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِی وَ أَوْرَادِی )إِرَادَتِی( کُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِی فِی خِدْمَتِکَ سَرْمَداًیَا سَیِّدِی یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِی یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوَالِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِقَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَةِ جَوَانِحِیوَ هَبْ لِیَ الْجِدَّ فِی خَشْیَتِکَ وَ الدَّوَامَ فِی الاِتِّصَالِ بِخِدْمَتِکَحَتَّى أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِی مَیَادِینِ السَّابِقِینَ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِی الْبَارِزِینَ )الْمُبَادِرِینَ(وَ أَشْتَاقَ إِلَى قُرْبِکَ فِی الْمُشْتَاقِینَ وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَوَ أَخَافَکَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِینَ وَ أَجْتَمِعَ فِی جِوَارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَاللَّهُمَّ وَ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ وَ مَنْ کَادَنِی فَکِدْهُوَ اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَوَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ فَإِنَّهُ لاَ یُنَالُ ذَلِکَ إِلاَّ بِفَضْلِکَ وَ جُدْ لِی بِجُودِکَوَ اعْطِفْ عَلَیَّ بِمَجْدِکَ وَ احْفَظْنِی بِرَحْمَتِکَوَ اجْعَلْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ لَهِجاً وَ قَلْبِی بِحُبِّکَ مُتَیَّماًوَ مُنَّ عَلَیَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِکَ وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ اغْفِرْ زَلَّتِیفَإِنَّکَ قَضَیْتَ عَلَى عِبَادِکَ بِعِبَادَتِکَ وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِکَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجَابَةَفَإِلَیْکَ یَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِی وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ مَدَدْتُ یَدِیفَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لِی دُعَائِی وَ بَلِّغْنِی مُنَایَ وَ لاَ تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجَائِیوَ اکْفِنِی شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِییَا سَرِیعَ الرِّضَا اغْفِرْ لِمَنْ لاَ یَمْلِکُ إِلاَّ الدُّعَاءَفَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفَاءٌ وَ طَاعَتُهُ غِنًىارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ وَ سِلاَحُهُ الْبُکَاءُیَا سَابِغَ النِّعَمِ یَا دَافِعَ النِّقَمِ یَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِینَ فِی الظُّلَمِ یَا عَالِماً لاَ یُعَلَّمُصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُوَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ الْمَیَامِینِ مِنْ آلِهِ )أَهْلِهِ( وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً )کَثِیراً(
متن فارسی
خدایا از تو درخواست میکنم بآن رحمت بىانتهایت که همه موجودات را فراگرفته است
و بتوانایى بىحدت که بر هر چیز مسلط و قاهر است و همه اشیاء خاضع و مطیع اوست و تمام عزتها در مقابلش ذلیل و زبون است
و به مقام جبروت و بزرگیت که همه قدرتها برابر او مغلوب است
و به عزت و اقتدارت که هر مقتدرى از مقاومتش عاجز است
و به عظمت و بزرگیت که سراسر عالم را مشحون کرده است
و به سلطنت و پادشاهیت که بر تمام قواى عالم برترى دارد
و بذات پاکت که پس از فناى همه موجودات باقى ابدى است
و بنامهاى مبارکت که در همه ارکان عالم هستى تجلى کرده است
و به علم ازلیت که بر تمام موجودات محیط است
و به نور تجلى ذاتت که همه عالم را روشن ساخته است
اى نور حقیقى و اى منزه از توصیف اى پیش از همه سلسله و بعد از همه موجودات پسین
خدایا ببخش آن گناهانى را که پرده عصمتم را مىدرد
خدایا ببخش آن گناهانى را که بر من کیفر عذاب نازل مىکند
خدایا ببخش آن گناهانى را که در نعمتت را به روى من مىبندد
خدایا ببخش آن گناهانى را که مانع قبول دعاهایم مىشود
خدایا ببخش آن گناهانى را که بر من بلا مىفرستد
خدایا هر گناهى که مرتکب شدهام و هر خطایى از من سر زده همه را ببخش
اى خدا من به یاد تو بسوى تو تقرب مىجویم و تو را سوى تو شفیع مىآورم
و از درگاه جود و کرمت مسئلت مىکنم که مرا به مقام قرب خود نزدیک سازى و شکر و سپاست را به من بیاموزى و ذکر و توجه حضرتت را بر من الهام کنى
خدایا از تو مسئلت مىکنم با سؤالى از روى خضوع و ذلت و خشوع و مسکنت
که کار بر من آسان گیرى و به حالم ترحم کنى و مرا به قسمت مقدر خود خوشنودو قانع سازى و در هر حال مرا متواضع گردانى
خدایا من از تو مانند سائلى در خواست مىکنم که در شدت فقر و بیچارگى باشد و تنها به درگاه تو در سختیهاى عالم عرض حاجت کند و شوق و رغبتش به نعم ابدى که حضور توست باشد
اى خدا پادشاهى تو بسیار با عظمت است و مقامت بسى بلند است و مکر و تدبیرت در امور پنهان است
و فرمانت در جهان هویداست و قهرت بر همه غالب است و قدرتت در همه عالم نافذ است و کسى از قلمرو حکمت فرار نتواند کرد
خدایا من کسى که گناهانم ببخشد و بر اعمال زشتم پرده پوشد و کارهاى بدم (از لطف و کرم) به کار نیک بدل کند جز تو کسى نمىیابم (که خدا این تواند)
خدایى جز تو نیست اى ذات پاک و منزه و به حمد تو مشغولم ستم نمودم به خودم و دلیرى کردم به نادانى خود
و خاطرم آسوده به این بود که همیشه مرا یاد کردى و بر من لطف و احسان فرمودى
اى خدا اى مولاى من چه بسیار کارهاى زشتم مستور کردى
و چه بسیار بلاهاى سخت از من بگردانیدى و چه بسیار از لغزشها که مرا نگاه داشتى
و چه بسیار ناپسندها که از من دور کردى و چه بسیار ثناى نیکو که من لایق آن نبودم و تو از من بر زبانها منتشر ساختى
اى خدا غمى بزرگ در دل دارم و حالى بسیار ناخوش و اعمالى نارسا
و زنجیرهاى علایق مرا در بند کشیده و آرزوهاى دور و دراز دنیوى از هر سودى مرا باز داشته
و دنیا به خدعه و غرور و نفس به جنایت مرا فریب داده است
اى خداى بزرگ و سید من به عزت و جلالت قسم که عمل بد و افعال زشت من دعاى مرا از اجابتت منع نکند
و به قبایح پنهانم که تنها تو بر آن آگاهى مرا مفتضح و رسوا نگردانى و بر آنچه از اعمال بد و ناشایستهدر خلوت بجا آوردهام و تقصیر و نادانى و کثرت اعمال غفلت و شهوت که کردهام (کرم کن و) زودم به عقوبت مگیر
* * *
اى خدا به عزت و جلالت سوگند که با من در همه حال رأفت و رحمت فرما و در جمیع امور مهربانى کن
اى خدا اى پروردگار جز تو من که را دارم تا از او درخواست کنم که غم و رنجم را برطرف سازد و به مآلم از لطف توجه کند
اى خدا اى مولاى من تو بر من حکم و دستورى مقرر فرمودى و من در آن به نافرمانى پیرو هواى نفس گردیدم
و خود را از وسوسه دشمن (نفس و شیطان) که معصیتها را در نظرم جلوهگر ساخته و فریبم داد خود را حفظ نکردم و قضاى آسمانى نیز مساعدت کرد
تا آنکه من در این رفتار از بعض حدود و احکامت قدم بیرون نهادم و در بعضى اوامرت راه مخالفت پیمودم
حال در تمام این امور تو را ستایش مىکنم و مرا در آنچه رفته است بر تو هیچ حجتى نخواهد بود با آنکه در او قضاى تو بوده و حکم (تکوینى) و امتحان و آزمایش تو مرا بر آن ملزم ساخته
و با این حال بار خدایا به درگاهت پس از تقصیر و ستم بر نفس خود باز آمدهام با عذر خواهى و پشیمانى
و شکسته دلى و تقاضاى عفو و آمرزش و توبه و زارى و تصدیق و اعتراف بر گناه خود نه از آنچه کردم مفرى دارم و نه جایى که براى اصلاح کارم بدانجا روى کنم و پناه برم
مگر آنکه تو باز عذرم بپذیرى و مرا در پناه رحمت بىمنتهایت داخل کنى
اى خدا عذرم بپذیر و بر این حال پریشانم ترحم فرما و از بند سخت گناهانم رهایى بخش
اى پروردگار من بر تن ضعیف و پوست رقیق و استخوان بىطاقتم ترحم کن
اى خدایى که در اول به خلعت وجودم سرافراز کردى و به لطف یاد فرمودى و به تربیتو نیکى پرورش دادى و بغذا عنایت داشتى اینک بهمان سابقه کرم و احسانى که از این پیش با من بودت بر من ببخش
اى خداى من اى سید و مولاى من آیا باور کنم که مرا در آتش مىسوزانى با وجود آنکه به توحید و یکتائیت گرویدم
و با آنکه دلم به نور معرفتت روشن گردید
و زبانم به ذکرت گویا شد و در باطنم عقد محبت استوار گردید
و بعد از آنکه از روى صدق و خضوع و مسکنت به مقام ربوبیتت اعتراف کردم
بسیار دور است که تو کریمترى از اینکه از نظر بیاندازى کسى را که پرورش دادهاى آن را یا آنکه دور کنى کسى را که نزد خود کشیده
یا برانى آنکه را که به او جا دادهاى یا بسپارى بسوى بلاء آنکه را که به او کفایت کردهاى و رحم نمودهاى
و اى کاش اى خداى من و سید و مولاى من بدانستمى که تو آتش قهرت را مسلط مىکنى بر آن رخسارها که در پیشگاه عظمتت سر به سجده عبودیت نهادهاند
یا بر آن زبانها که از روى حقیقت و راستى ناطق به توحید تو و گویا به حمد و سپاس تواند
یا بر آن دلها که از روى صدق و یقین به خدایى تو معترفند یا بر آن جانها که از علم و معرفت در پیشگاه جلالت خاضع و خاشعند
یا بر آن اعضایى که مشتاقانه به مکانهاى عبادت و جایگاه طاعتت مىشتابند و به اعتقاد کامل از درگاه کرمت آمرزش مىطلبند
و هیچکس به تو این گمان نمىبرد و چنین خبرى از تو اى خداى با فضل و کرم به ما بندگان نرسیده
در صورتى که تو خود بىطاقتیم را بر اندک رنج و عذاب دنیا و آلامش مىدانى
و آنچه جارى شود در آن از بد آمدنىهاى آن بر اهل آن با آنکه رنج و الم دنیا اندک است و زمانش کم است و دوامش ناچیز است و مدتش کوتاه است
پس من چگونه طاقت آرم و عذابعالم آخرت و آلام سخت آن عالم را تحمل کنم
و حال آنکه مدت آن عذاب طولانى است و زیست در آن همیشگى است و هیچ بر اهل عذاب در آنجا تخفیفى نیست
چندان که آن عذاب تنها از قهر و غضب و انتقام توست
که هیچکس از اهل آسمان و زمین تاب و طاقت آن ندارد
اى سید من پس من بنده ناتوان ذلیل و حقیر و فقیر و دور مانده تو چگونه تاب آن عذاب دارم
اى خداى من اى پروردگار من و سید و مولاى من از کدامین سختیهاى امورم بسویت شکایت کنم و از کدام یک به درگاهت بنالم و گریه کنم
از دردناکى عذاب آخرت بنالم یا از طول مدت آن بلاى سخت زارى کنم
پس تو مرا با دشمنانت اگر به انواع عقوبت معذب گردانى و با اهل عذابت همراه کنى و از جمع دوستان و خاصانت جدا سازى
در آن حال گیرم که بر آتش عذاب تو اى خداى من و سید و مولاى من و پروردگار من صبورى کنم چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد
و گیرم آنکه بر حرارت آتشت شکیبا باشم چگونه چشم از لطف و کرمت توانم پوشید
یا چگونه در آتش دوزخ آرام گیرم با این امیدوارى که به عفو و رحمت بىمنتهایت دارم
بارى به عزتت اى سید و مولاى من به راستى سوگند مىخورم که اگر مرا با زبان گویا (به دوزخ) گذارى من در میان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همى کنم
و بسى فریاد مىزنم بسویت مانند شیون گریه کنندگان
و بنالم به آستانت مانند عزیز گم کردگان و به صداى بلند تو را مىخوانم که اى یاور اهل ایمان
و اى منتهاى آرزوى عارفان و اى فریادرسفریاد خواهان
و اى دوست دلهاى راستگویان و اى یکتا خداى عالمیان
آیا درباره تو اى خداى پاک و منزه و ستوده صفات گمان مىتوان کرد که بشنوى در آتش فریاد بنده مسلمى را که به نافرمانى در دوزخ زندانى شده
و سختى عذابت را به کیفر گناه مىچشد و میان طبقات جهنم به جرم و عصیان محبوس گردیده
و ضجه و نالهاش با چشم انتظار و امیدوارى به رحمت بىمنتهایت بسوى تو بلند است و به زبان اهل توحید تو را مىخواند و به ربوبیتت متوسل مىشود
باز چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتى که به سابقه حلم نامنتهایت چشم دارد
یا چگونه آتش به او الم رساند و حال آنکه به فضل و کرمت امیدوار است
یا چگونه شرارههاى آتش او را بسوزاند با آنکه تو خداى کریم نالهاش را مىشنوى و مىبینى مکانش را
یا چگونه شعلههاى دوزخ بر او احاطه کند با آنکه ضعف و بىطاقتیش را مىدانى
یا چگونه به خود بپیچد و مضطرب بماند در طبقات آتش با آنکه تو به صدق (دعاى) او آگاهى
یا چگونه مأموران دوزخ او را زجر کنند با آنکه به صداى یا رب یا رب تو را مىخواند
یا چگونه به فضل تو امید آزادى از آتش دوزخ داشته باشد و تو او را به دوزخ واگذارى
هیهات که هرگز چنین معروف نباشد و این گمان نرود
و به رفتار با بندگان موحدت که همه احسان و عطا بوده این معامله شباهت ندارد
پس من به یقین قاطع مىدانم که اگر تو بر منکران خداییت حکم به آتش قهر خود نکرده و فرمان همیشگى عذاب دوزخ را به معاندان نداده بودى
محققا تمام آتش دوزخ را سرد و سالم مىکردى
و هیچکس را در آتش جاى و منزل نمىدادى
و لیکن تو اى خدانامهاى مبارکت مقدس است و قسم یاد کردهاى که دوزخ را از جمیع کافران
جن و انس پر گردانى و مخلد سازى معاندان را در آن عذاب
و تو را ستایش بىحد سزاست که با وجود آنکه خویش را ثنا گفتى و بهمه انعام نمودى در کتاب خود فرمودى آیا (در آخرت) اهل ایمان با فاسقان یکسانند هرگز یکسان نیستند
اى خداى من و سید من از تو درخواست مىکنم به مقام قدر (و آن قدرت ازلى) که مقدرات عالم بدان کردى
و به مقام قضاى مبرم که بر هر که فرستادى غالب و قاهر شدى
که مرا ببخشى و در گذرى در همین شب و همین ساعت هر جرمى و هر گناهى که کردهام
و هر کار زشتى پنهان داشتهام و هر عملى (مستور و عیان) آشکار یا پنهان به جهالت مرتکب شدهام
و هر بد کارى که فرشتگان عالم پاک را مأمور نگارش آن نمودهاى که آن فرشتگان را به حفظ هر چه کردهام موکل ساختى
و شاهد اعمالم با جوارح و اعضاى من گردانیدى و فوق آن فرشتگان تو خود مراقب من
و شاهد و ناظر بر آن اعمال من که از فرشتگان هم به فضل و رحمتت پنهان داشتهاى همه را ببخشى
و نیز درخواست مىکنم که مرا حظ وافر بخشى از هر خیرى که مىفرستى و هر احسانى که مىافزایى
و هر نیکویى که منتشر مىسازى و هر رزق و روزى که وسیع مىگردانى و هر گنه که مىبخشى و هر خطا که بر آن پرده مىکشى اى رب من اى رب من اى رب من
اى خداى من اى سید و مولاى من اى کسى که زمام اختیارم به دست اوست
اى واقف از حال زار و ناتوانم اى آگه از بینوایى و وضع پریشانم اى آگاه به احتیاجم و بىچیزیم اى رب من اى رب من اى رب من
از تو درخواست مىکنم به حق حقیقتت و به ذات مقدست و بزرگترین صفات و اسماء مبارکت
که اوقات مرا در شب و روز به یاد خود معمور گردانى و پیوسته به خدمت بندگیت بگذرانى و اعمالم را مقبول حضرتت فرمایى
تا کردار و گفتارم همه یک جهت و خالص براى تو باشد و احوالم تا ابد به خدمت و طاعتت مصروف گردد
اى سید من اى کسى که تمام اعتماد و توکلم بر اوست و شکایت از احوال پریشانم به حضرت اوست اى رب من. . .
(لطفى کن) و به اعضا و جوارحم در مقام بندگیت قوت بخش و دلم را عزم ثابت ده
و ارکان وجودم را به خوف و خشیت سخت بنیان ساز و پیوسته به خدمت در حضرتت بدار
تا آنکه من در میدان طاعتت بر همه پیشینیان سبقت گیرم و از همه شتابندگان به درگاهت زودتر آیم
و عاشقانه با مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزدیک گردم
و بترسم از تو مانند ترسیدن یقین کنندگان و با اهل ایمان در جوار رحمتت همنشین باشم
خدایا و هر که با من بد اندیشد تو مجازاتش کن و هر که مکر ورزد به کیفرش برسان
و مرا بلطف و رحمتت نصیب بهترین بندگانت عطا کن و مقام مقربترین
و مخصوصترین خاصان حضرتت کرامت فرما که هیچکس جز به فضل و رحمتت این مقام نخواهد یافت و باز جود و بخشش بىعوضت از من دریغ مدار
بزرگى و مهربانى کن و مرا به رحمت واسعهات از شر دو عالم محفوظ بدار
و زبانم را به ذکر خود گویا ساز و دلم را از عشق و محبت بىتاب گردان
و بر من منت گذار و دعایم مستجاب فرما و از لغزشم بگذر و خطایم ببخش
که تو خود به بندگاناز لطف دستور عبادت دادى و امر به دعا فرمودى و اجابت را ضمانت کردى
اینک من به دعا رو بسوى تو آوردم و دست حاجت به درگاه تو دراز کردم
پس به عزت و جلالت قسم که دعایم مستجاب گردان و مرا به آرزویم (که وصال توست) برسان و امیدم را به فضل و کرمت ناامید مگردان
و از شر دشمنانم از جن و انس کفایت فرما
اى که از بندگانت بسیار زود راضى میشوى ببخش بر بندهاى که بجز دعا و تضرع بدرگاهت مالک چیزى نیست
که تو هر چه بخواهى میکنى اى که نامت دواى دردمندان و یادت شفاى بیماران است و طاعتت بىنیازى از هر چه در جهان
ترحم کن به کسى که سرمایهاش امید به توست و اسلحهاش گریه است
اى بخشنده کاملترین نعمت اى دفع کننده هر بلاء و مصیبت اى نور دلهاى وحشت زده در ظلمات (فراق) اى داناى علم ازل تا ابد بىآموختن
درود فرست بر محمد (ص) و آل محمد (ع) و با من آن کن که لایق حضرت توست
و درود و رحمت خدا بر رسول گرامیش و امامان با برکات از اهل بیتش و سلام و تحیت بسیار بر آن بزرگواران باد
دعاى کمیل بن زیاد علیه الرحمة و آن از ادعیه معروفه است و علامه مجلسى رحمة الله علیه فرموده که آن بهترین دعاها است و آن دعاى خضر علیه السلام است حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آن را تعلیم کمیل که از خواص اصحاب آن حضرت است فرموده در شبهاى نیمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده مىشود و براى کفایت از شر اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان نافع است و شیخ و سید آن را نقل نمودهاند و من آن را از مصباح المتهجد نقل مىکنم و آن دعاى شریف این است
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍوَ بِقُوَّتِکَ الَّتِی قَهَرْتَ بِهَا کُلَّ شَیْءٍ وَ خَضَعَ لَهَا کُلُّ شَیْءٍ وَ ذَلَّ لَهَا کُلُّ شَیْءٍوَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِی غَلَبْتَ بِهَا کُلَّ شَیْءٍوَ بِعِزَّتِکَ الَّتِی لاَ یَقُومُ لَهَا شَیْءٌوَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِی مَلَأَتْ کُلَّ شَیْءٍوَ بِسُلْطَانِکَ الَّذِی عَلاَ کُلَّ شَیْءٍوَ بِوَجْهِکَ الْبَاقِی بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَیْءٍوَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ )غَلَبَتْ( أَرْکَانَ کُلِّ شَیْءٍوَ بِعِلْمِکَ الَّذِی أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍوَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍیَا نُورُ یَا قُدُّوسُ یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلاَءَاللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَااللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَى نَفْسِکَوَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِی مِنْ قُرْبِکَ وَ أَنْ تُوزِعَنِی شُکْرَکَ وَ أَنْ تُلْهِمَنِی ذِکْرَکَاللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍأَنْ تُسَامِحَنِی وَ تَرْحَمَنِی وَ تَجْعَلَنِی بِقِسْمِکَ رَاضِیاً قَانِعاً وَ فِی جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَوَاضِعاًاللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ وَ عَظُمَ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتُهُاللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلاَ مَکَانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَوَ ظَهَرَ أَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ وَ لاَ یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَاللَّهُمَّ لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِی غَافِراً وَ لاَ لِقَبَائِحِی سَاتِراً وَ لاَ لِشَیْءٍ مِنْ عَمَلِیَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَلاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِیوَ سَکَنْتُ إِلَى قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِی وَ مَنِّکَ عَلَیَاللَّهُمَّ مَوْلاَیَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُوَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ )أَمَلْتَهُ( وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُوَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُاللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِی وَ أَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی وَ قَصُرَتْ )قَصَّرَتْ( بِی أَعْمَالِیوَ قَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی )آمَالِی(وَ خَدَعَتْنِی الدُّنْیَا بِغُرُورِهَا وَ نَفْسِی بِجِنَایَتِهَا )بِخِیَانَتِهَا( وَ مِطَالِییَا سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لاَ یَحْجُبَ عَنْکَ دُعَائِی سُوءُ عَمَلِی وَ فِعَالِیوَ لاَ تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی وَ لاَ تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِیمِنْ سُوءِ فِعْلِی وَ إِسَاءَتِی وَ دَوَامِ تَفْرِیطِی وَ جَهَالَتِی وَ کَثْرَةِ شَهَوَاتِی وَ غَفْلَتِیوَ کُنِ اللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ الْأَحْوَالِ )فِی الْأَحْوَالِ کُلِّهَا( رَءُوفاً وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاًإِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ النَّظَرَ فِی أَمْرِیإِلَهِی وَ مَوْلاَیَ أَجْرَیْتَ عَلَیَّ حُکْماً اتَّبَعْتُ فِیهِ هَوَى نَفْسِیوَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِیهِ مِنْ تَزْیِینِ عَدُوِّی فَغَرَّنِی بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِکَ الْقَضَاءُفَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ بَعْضَ )مِنْ نَقْضِ( حُدُودِکَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِکَفَلَکَ الْحَمْدُ )الْحُجَّةُ( عَلَیَّ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ وَ لاَ حُجَّةَ لِی فِیمَا جَرَى عَلَیَّ فِیهِ قَضَاؤُکَ وَ أَلْزَمَنِی حُکْمُکَ وَ بَلاَؤُکَوَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی مُعْتَذِراً نَادِماًمُنْکَسِراً مُسْتَقِیلاً مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لاَ أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّی وَ لاَ مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِیغَیْرَ قَبُولِکَ عُذْرِی وَ إِدْخَالِکَ إِیَّایَ فِی سَعَةِ )سَعَةٍ مِنْ( رَحْمَتِکَاللَّهُمَّ )إِلَهِی( فَاقْبَلْ عُذْرِی وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّی وَ فُکَّنِی مِنْ شَدِّ وَثَاقِییَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِقَّةَ جِلْدِی وَ دِقَّةَ عَظْمِییَا مَنْ بَدَأَ خَلْقِی وَ ذِکْرِی وَ تَرْبِیَتِی وَ بِرِّی وَ تَغْذِیَتِی هَبْنِی لاِبْتِدَاءِ کَرَمِکَ وَ سَالِفِ بِرِّکَ بِییَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ رَبِّی أَ تُرَاکَ مُعَذِّبِی بِنَارِکَ بَعْدَ تَوْحِیدِکَوَ بَعْدَ مَا انْطَوَى عَلَیْهِ قَلْبِی مِنْ مَعْرِفَتِکَوَ لَهِجَ بِهِ لِسَانِی مِنْ ذِکْرِکَ وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِی مِنْ حُبِّکَوَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرَافِی وَ دُعَائِی خَاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَهَیْهَاتَ أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ أَوْ تُبْعِدَ )تُبَعِّدَ( مَنْ أَدْنَیْتَهُأَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ أَوْ تُسَلِّمَ إِلَى الْبَلاَءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُوَ لَیْتَ شِعْرِی یَا سَیِّدِی وَ إِلَهِی وَ مَوْلاَیَ أَ تُسَلِّطُ النَّارَ عَلَى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ سَاجِدَةًوَ عَلَى أَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحِیدِکَ صَادِقَةً وَ بِشُکْرِکَ مَادِحَةًوَ عَلَى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً وَ عَلَى ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتَّى صَارَتْ خَاشِعَةًوَ عَلَى جَوَارِحَ سَعَتْ إِلَى أَوْطَانِ تَعَبُّدِکَ طَائِعَةً وَ أَشَارَتْ بِاسْتِغْفَارِکَ مُذْعِنَةًمَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ وَ لاَ أُخْبِرْنَا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یَا کَرِیمُ یَا رَبِوَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلاَءِ الدُّنْیَا وَ عُقُوبَاتِهَاوَ مَا یَجْرِی فِیهَا مِنَ الْمَکَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا عَلَى أَنَّ ذَلِکَ بَلاَءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلِیلٌ مَکْثُهُ یَسِیرٌ بَقَاؤُهُ قَصِیرٌ مُدَّتُهُفَکَیْفَ احْتِمَالِی لِبَلاَءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِیلِ )حُلُولِ( وُقُوعِ الْمَکَارِهِ فِیهَاوَ هُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ یَدُومُ مَقَامُهُ وَ لاَ یُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِلِأَنَّهُ لاَ یَکُونُ إِلاَّ عَنْ غَضَبِکَ وَ انْتِقَامِکَ وَ سَخَطِکَوَ هَذَا مَا لاَ تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُیَا سَیِّدِی فَکَیْفَ لِی )بِی( وَ أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُیَا إِلَهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْکِیلِأَلِیمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَ مُدَّتِهِفَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَفَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَوَ هَبْنِی )یَا إِلَهِی( صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَأَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَفَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِهَا ضَجِیجَ الْآمِلِینَ )الْآلِمِینَ(وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِینَوَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ وَ لَأُنَادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَیَا غَایَةَ آمَالِ الْعَارِفِینَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَیَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ وَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَأَ فَتُرَاکَ سُبْحَانَکَ یَا إِلَهِی وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فِیهَا صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ )یُسْجَنُ( فِیهَا بِمُخَالَفَتِهِوَ ذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِیَتِهِ وَ حُبِسَ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَ جَرِیرَتِهِوَ هُوَ یَضِجُّ إِلَیْکَ ضَجِیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ وَ یُنَادِیکَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِیدِکَ وَ یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَیَا مَوْلاَیَ فَکَیْفَ یَبْقَى فِی الْعَذَابِ وَ هُوَ یَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَأَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ یَأْمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَأَمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهِیبُهَا وَ أَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرَى مَکَانَهُأَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفِیرُهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُأَمْ کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُأَمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِیَتُهَا وَ هُوَ یُنَادِیکَ یَا رَبَّهْأَمْ کَیْفَ یَرْجُو فَضْلَکَ فِی عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُکُهُ )فَتَتْرُکَهُ( فِیهَاهَیْهَاتَ مَا ذَلِکَ الظَّنُّ بِکَ وَ لاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَوَ لاَ مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدِینَ مِنْ بِرِّکَ وَ إِحْسَانِکَفَبِالْیَقِینِ أَقْطَعُ لَوْ لاَ مَا حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جَاحِدِیکَ وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ مُعَانِدِیکَلَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّهَا بَرْداً وَ سَلاَماًوَ مَا کَانَ )کَانَتْ( لِأَحَدٍ فِیهَا مَقَرّاً وَ لاَ مُقَاماً )مَقَاماً(لَکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُکَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْکَافِرِینَمِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِیهَا الْمُعَانِدِینَوَ أَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعَامِ مُتَکَرِّماً أَ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً لاَ یَسْتَوُونَإِلَهِی وَ سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِی قَدَّرْتَهَاوَ بِالْقَضِیَّةِ الَّتِی حَتَمْتَهَا وَ حَکَمْتَهَا وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ أَجْرَیْتَهَاأَنْ تَهَبَ لِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ کُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ وَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُوَ کُلَّ قَبِیحٍ أَسْرَرْتُهُ وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ کَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ أَخْفَیْتُهُ أَوْ أَظْهَرْتُهُوَ کُلَّ سَیِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْکِرَامَ الْکَاتِبِینَ الَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّیوَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوَارِحِی وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْوَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُوَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّی مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أَنْزَلْتَهُ )تُنْزِلُهُ( أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَهُ )تُفَضِّلُهُ(أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ )تَنْشُرُهُ( أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ )تَبْسُطُهُ( أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ أَوْ خَطَإٍ تَسْتُرُهُ یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِیَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ مَالِکَ رِقِّی یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِییَا عَلِیماً بِضُرِّی )بِفَقْرِی( وَ مَسْکَنَتِی یَا خَبِیراً بِفَقْرِی وَ فَاقَتِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِأَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِکَ وَ أَسْمَائِکَأَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِی مِنَ )فِی( اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً وَ أَعْمَالِی عِنْدَکَ مَقْبُولَةًحَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِی وَ أَوْرَادِی )إِرَادَتِی( کُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِی فِی خِدْمَتِکَ سَرْمَداًیَا سَیِّدِی یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِی یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوَالِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِقَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَةِ جَوَانِحِیوَ هَبْ لِیَ الْجِدَّ فِی خَشْیَتِکَ وَ الدَّوَامَ فِی الاِتِّصَالِ بِخِدْمَتِکَحَتَّى أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِی مَیَادِینِ السَّابِقِینَ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِی الْبَارِزِینَ )الْمُبَادِرِینَ(وَ أَشْتَاقَ إِلَى قُرْبِکَ فِی الْمُشْتَاقِینَ وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَوَ أَخَافَکَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِینَ وَ أَجْتَمِعَ فِی جِوَارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَاللَّهُمَّ وَ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ وَ مَنْ کَادَنِی فَکِدْهُوَ اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
این ها را بخوانید بهتر از چت رومه و حرفای الکی زدن
الف لام میم (۱)
الم ﴿۱﴾
این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است (۲)
ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿۲﴾
آنان که به غیب ایمان مىآورند و نماز را بر پا مىدارند و از آنچه به ایشان روزى دادهایم انفاق مىکنند (۳)
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿۳﴾
و آنان که بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پیش از تو نازل شده است ایمان مى آورند و آنانند که به آخرت یقین دارند (۴)
والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿۴﴾
آنان برخوردار از هدایتى از سوى پروردگار خویشند و آنان همان رستگارانند (۵)
أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾
در حقیقت کسانى که کفر ورزیدند چه بیمشان دهى چه بیمشان ندهى بر ایشان یکسان است [آنها] نخواهند گروید (۶)
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴿۶﴾
خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوایى ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پردهاى است و آنان را عذابى دردناک است (۷)
خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ ﴿۷﴾
و برخى از مردم مىگویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آوردهایم ولى گروندگان [راستین] نیستند (۸)
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ ﴿۸﴾
با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند و نمىفهمند (۹)
یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ ﴿۹﴾
در دلهایشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت (۱۰)
فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ﴿۱۰﴾
و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید مىگویند ما خود اصلاحگریم (۱۱)
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿۱۱﴾
بهوش باشید که آنان فسادگرانند لیکن نمىفهمند (۱۲)
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ ﴿۱۲﴾
و چون به آنان گفته شود همان گونه که مردم ایمان آوردند شما هم ایمان بیاورید مىگویند آیا همان گونه که کم خردان ایمان آوردهاند ایمان بیاوریم هشدار که آنان همان کمخردانند ولى نمىدانند (۱۳)
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَکِن لاَّ یَعْلَمُونَ ﴿۱۳﴾
و چون با کسانى که ایمان آوردهاند برخورد کنند مىگویند ایمان آوردیم و چون با شیطانهاى خود خلوت کنند مىگویند در حقیقت ما با شماییم ما فقط [آنان را] ریشخند مىکنیم (۱۴)
وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ ﴿۱۴﴾
خدا [است که] ریشخندشان مىکند و آنان را در طغیانشان فرو مىگذارد تا سرگردان شوند (۱۵)
اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿۱۵﴾
همین کسانند که گمراهى را به [بهاى] هدایتخریدند در نتیجه داد و ستدشان سود[ى به بار] نیاورد و هدایتیافته نبودند (۱۶)
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ ﴿۱۶﴾
مثل آنان همچون مثل کسانى است که آتشى افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایى داد خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایى که نمىبینند رهایشان کرد (۱۷)
مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ ﴿۱۷﴾
کرند لالند کورند بنابراین به راه نمىآیند (۱۸)
صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ﴿۱۸﴾
یا چون [کسانى که در معرض] رگبارى از آسمان که در آن تاریکیها و رعد و برقى است [قرار گرفتهاند] از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند ولى خدا بر کافران احاطه دارد (۱۹)
أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ ﴿۱۹﴾
نزدیک است که برق چشمانشان را برباید هر گاه که بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاریک کند [بر جاى خود] بایستند و اگر خدا مىخواستشنوایى و بینایىشان را برمىگرفت که خدا بر همه چیز تواناست (۲۰)
یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۲۰﴾
اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بودهاند آفریده است پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید (۲۱)
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۲۱﴾
همان [خدایى] که زمین را براى شما فرشى [گسترده] و آسمان را بنایى [افراشته] قرار داد و از آسمان آبى فرود آورد و بدان از میوهها رزقى براى شما بیرون آورد پس براى خدا همتایانى قرار ندهید در حالى که خود مىدانید (۲۲)
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۲۲﴾
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردهایم شک دارید پس اگر راست مىگویید سورهاى مانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر خدا فرا خوانید (۲۳)
وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۲۳﴾
پس اگر نکردید و هرگز نمىتوانید کرد از آن آتشى که سوختش مردمان و سنگها هستند و براى کافران آماده شده بپرهیزید (۲۴)
فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ﴿۲۴﴾
و کسانى را که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند مژده ده که ایشان را باغهایى خواهد بود که از زیر [درختان] آنها جویها روان است هر گاه میوهاى از آن روزى ایشان شود مىگویند این همان است که پیش از این [نیز] روزى ما بوده و مانند آن [نعمتها] به ایشان داده شود و در آنجا همسرانى پاکیزه خواهند داشت و در آنجا جاودانه بمانند (۲۵)
وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵﴾
خداى را از اینکه به پشهاى یا فروتر [یا فراتر] از آن مثل زند شرم نیاید پس کسانى که ایمان آوردهاند مىدانند که آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى کسانى که به کفر گراییدهاند مىگویند خدا از این مثل چه قصد داشته است [خدا] بسیارى را با آن گمراه و بسیارى را با آن راهنمایى مىکند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمىکند (۲۶)
إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ﴿۲۶﴾
همانانى که پیمان خدا را پس از بستن آن مىشکنند و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده مىگسلند و در زمین به فساد مىپردازند آنانند که زیانکارانند (۲۷)
الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۲۷﴾
چگونه خدا را منکرید با آنکه مردگانى بودید و شما را زنده کرد باز شما را مى میراند [و] باز زنده مىکند [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مىشوید (۲۸)
کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۸﴾
اوست آن کسى که آنچه در زمین است همه را براى شما آفرید سپس به [آفرینش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار کرد و او به هر چیزى داناست (۲۹)
هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۲۹﴾
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مىگمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مىکنیم و به تقدیست مىپردازیم فرمود من چیزى مىدانم که شما نمىدانید (۳۰)
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾
و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموختسپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مىگویید از اسامى اینها به من خبر دهید (۳۱)
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿۳۱﴾
گفتند منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهاى هیچ دانشى نیست تویى داناى حکیم (۳۲)
قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۳۲﴾
فرمود اى آدم ایشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمانها و زمین را مىدانم و آنچه را آشکار مىکنید و آنچه را پنهان مىداشتید مىدانم (۳۳)
قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿۳۳﴾
و چون فرشتگان را فرمودیم براى آدم سجده کنید پس بجز ابلیس که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد [همه] به سجده درافتادند (۳۴)
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿۳۴﴾
و گفتیم اى آدم خود و همسرت در این باغ سکونت گیر[ید] و از هر کجاى آن خواهید فراوان بخورید و[لى] به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود (۳۵)
وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ﴿۳۵﴾
پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید و از آنچه در آن بودند ایشان را به درآورد و فرمودیم فرود آیید شما دشمن همدیگرید و براى شما در زمین قرارگاه و تا چندى برخوردارى خواهد بود (۳۶)
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ﴿۳۶﴾
سپس آدم از پروردگارش کلماتى را دریافت نمود و [خدا] بر او ببخشود آرى او[ست که] توبهپذیر مهربان است (۳۷)
فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۳۷﴾
فرمودیم جملگى از آن فرود آیید پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد آنان که هدایتم را پیروى کنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد (۳۸)
قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۳۸﴾
و[لى] کسانى که کفر ورزیدند و نشانههاى ما را دروغ انگاشتند آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۳۹)
وَالَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۳۹﴾
اى فرزندان اسرائیل نعمتهایم را که بر شما ارزانى داشتم به یاد آرید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم و تنها از من بترسید (۴۰)
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ﴿۴۰﴾
و بدانچه نازل کردهام که مؤید همان چیزى است که با شماست ایمان آرید و نخستین منکر آن نباشید و آیات مرا به بهایى ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید (۴۱)
وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ ﴿۴۱﴾
و حق را به باطل درنیامیزید و حقیقت را با آنکه خود مىدانید کتمان نکنید (۴۲)
وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۴۲﴾
و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و با رکوعکنندگان رکوع کنید (۴۳)
وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ ﴿۴۳﴾
آیا مردم را به نیکى فرمان مىدهید و خود را فراموش مىکنید با اینکه شما کتاب [خدا] را مىخوانید آیا [هیچ] نمىاندیشید (۴۴)
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿۴۴﴾
از شکیبایى و نماز یارى جویید و به راستى این [کار] گران است مگر بر فروتنان (۴۵)
وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ ﴿۴۵﴾
همان کسانى که مىدانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوى او باز خواهند گشت (۴۶)
الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۴۶﴾
اى فرزندان اسرائیل از نعمتهایم که بر شما ارزانى داشتم و [از] اینکه من شما را بر جهانیان برترى دادم یاد کنید (۴۷)
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿۴۷﴾
و بترسید از روزى که هیچ کس چیزى [از عذاب خدا] را از کسى دفع نمىکند و نه از او شفاعتى پذیرفته و نه به جاى وى بدلى گرفته مىشود و نه یارى خواهند شد (۴۸)
وَاتَّقُواْ یَوْمًا لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئًا وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ﴿۴۸﴾
و [به یاد آرید] آنگاه که شما را از [چنگ] فرعونیان رهانیدیم [آنان] شما را سختشکنجه مىکردند پسران شما را سر مىبریدند و زنهایتان را زنده مىگذاشتند و در آن [امر بلا و] آزمایش بزرگى از جانب پروردگارتان بود (۴۹)
وَإِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءکُمْ وَفِی ذَلِکُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ ﴿۴۹﴾
و هنگامى که دریا را براى شما شکافتیم و شما را نجات بخشیدیم و فرعونیان را در حالى که شما نظاره مىکردید غرق کردیم (۵۰)
وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿۵۰﴾
و آنگاه که با موسى چهل شب قرار گذاشتیم آنگاه در غیاب وى شما گوساله را [به پرستش] گرفتید در حالى که ستمکار بودید (۵۱)
وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ﴿۵۱﴾
پس از آن بر شما بخشودیم باشد که شکرگزارى کنید (۵۲)
ثُمَّ عَفَوْنَا عَنکُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۵۲﴾
و آنگاه که موسى را کتاب و فرقان [=جداکننده حق از باطل] دادیم شاید هدایت یابید (۵۳)
وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿۵۳﴾
و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با [به پرستش] گرفتن گوساله برخود ستم کردید پس به درگاه آفریننده خود توبه کنید و [خطاکاران] خودتان را به قتل برسانید که این [کار] نزد آفریدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذیرفت که او توبهپذیر مهربان است (۵۴)
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ عِندَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۵۴﴾
و چون گفتید اى موسى تا خدا را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد پس در حالى که مىنگریستید صاعقه شما را فرو گرفت (۵۵)
وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿۵۵﴾
سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم باشد که شکرگزارى کنید (۵۶)
ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۵۶﴾
و بر شما ابر را سایهگستر کردیم و بر شما گزانگبین و بلدرچین فرو فرستادیم [و گفتیم] از خوراکیهاى پاکیزهاى که به شما روزى دادهایم بخورید و[لى آنان] بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا مىداشتند (۵۷)
وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿۵۷﴾
و [نیز به یادآرید] هنگامى را که گفتیم بدین شهر درآیید و از [نعمتهاى] آن هر گونه خواستید فراوان بخورید و سجدهکنان از در [بزرگ] درآیید و بگویید [خداوندا] گناهان ما را بریز تا خطاهاى شما را ببخشاییم و [پاداش] نیکوکاران را خواهیم افزود (۵۸)
وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ﴿۵۸﴾
اما کسانى که ستم کرده بودند [آن سخن را] به سخن دیگرى غیر از آنچه به ایشان گفته شده بود تبدیل کردند و ما [نیز] بر آنان که ستم کردند به سزاى اینکه نافرمانى پیشه کرده بودند عذابى از آسمان فرو فرستادیم (۵۹)
فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ ﴿۵۹﴾
و هنگامى که موسى براى قوم خود در پى آب برآمد گفتیم با عصایت بر آن تختهسنگ بزن پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت [به گونهاى که] هر قبیلهاى آبشخور خود را مىدانست [و گفتیم] از روزى خدا بخورید و بیاشامید و[لى] در زمین سر به فساد برمدارید (۶۰)
وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿۶۰﴾
و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مىرویاند از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز براى ما برویاند [موسى] گفت آیا به جاى چیز بهتر خواهان چیز پستترید پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواستهاید براى شما [در آنجا مهیا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانههاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را بناحق مىکشتند این از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند (۶۱)
وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ ﴿۶۱﴾
در حقیقت کسانى که [به اسلام] ایمان آورده و کسانى که یهودى شدهاند و ترسایان و صابئان هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد (۶۲)
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۶۲﴾
و چون از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما افراشتیم [و فرمودیم] آنچه را به شما دادهایم به جد و جهد بگیرید و آنچه را در آن است به خاطر داشته باشید باشد که به تقوا گرایید (۶۳)
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۶۳﴾
سپس شما بعد از آن [پیمان] رویگردان شدید و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما از زیانکاران بودید (۶۴)
ثُمَّ تَوَلَّیْتُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِینَ ﴿۶۴﴾
و کسانى از شما را که در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز کردند نیک شناختید پس ایشان را گفتیم بوزینگانى طردشده باشید (۶۵)
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿۶۵﴾
و ما آن [عقوبت] را براى حاضران و [نسلهاى] پس از آن عبرتى و براى پرهیزگاران پندى قرار دادیم (۶۶)
فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ ﴿۶۶﴾
و هنگامى که موسى به قوم خود گفتخدا به شما فرمان مىدهد که ماده گاوى را سر ببرید گفتند آیا ما را به ریشخند مىگیرى گفت پناه مىبرم به خدا که [مبادا] از جاهلان باشم (۶۷)
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿۶۷﴾
گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد که آن چگونه [گاوى] است گفت وى مىفرماید آن ماده گاوى است نه پیر و نه خردسال [بلکه] میانسالى است بین این دو پس آنچه را [بدان] مامورید به جاى آرید (۶۸)
قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لّنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ ﴿۶۸﴾
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که رنگش چگونه است گفت وى مىفرماید آن ماده گاوى است زرد یکدست و خالص که رنگش بینندگان را شاد مىکند (۶۹)
قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ﴿۶۹﴾
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند که آن چگونه [گاوى] باشد زیرا [چگونگى] این ماده گاو بر ما مشتبه شده و[لى با توضیحات بیشتر تو] ما ان شاء الله حتما هدایت خواهیم شد (۷۰)
قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ﴿۷۰﴾
گفت وى مىفرماید در حقیقت آن ماده گاوى است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیارى کند بىنقص است و هیچ لکهاى در آن نیست گفتند اینک سخن درست آوردى پس آن را سر بریدند و چیزى نمانده بود که نکنند (۷۱)
قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِیرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِیَةَ فِیهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفْعَلُونَ ﴿۷۱﴾
و چون شخصى را کشتید و در باره او با یکدیگر به ستیزه برخاستید و حال آنکه خدا آنچه را کتمان مىکردید آشکار گردانید (۷۲)
وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿۷۲﴾
پس فرمودیم پارهاى از آن [گاو سر بریده را] به آن [مقتول] بزنید [تا زنده شود] این گونه خدا مردگان را زنده مىکند و آیات خود را به شما مىنمایاند باشد که بیندیشید (۷۳)
فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۷۳﴾
سپس دلهاى شما بعد از این [واقعه] سخت گردید همانند سنگ یا سختتر از آن چرا که از برخى سنگها جویهایى بیرون مىزند و پارهاى از آنها مىشکافد و آب از آن خارج مىشود و برخى از آنها از بیم خدا فرو مىریزد و خدا از آنچه مىکنید غافل نیست (۷۴)
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۷۴﴾
آیا طمع دارید که [اینان] به شما ایمان بیاورند با آنکه گروهى از آنان سخنان خدا را مىشنیدند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف مىکردند و خودشان هم مىدانستند (۷۵)
أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿۷۵﴾
و [همین یهودیان] چون با کسانى که ایمان آوردهاند برخورد کنند مىگویند ما ایمان آوردهایم و وقتى با همدیگر خلوت مىکنند مىگویند چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است براى آنان حکایت مىکنید تا آنان به [استناد] آن پیش پروردگارتان بر ضد شما استدلال کنند آیا فکر نمىکنید (۷۶)
وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَىَ بَعْضٍ قَالُواْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَآجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿۷۶﴾
آیا نمىدانند که خداوند آنچه را پوشیده مىدارند و آنچه را آشکار مىکنند مىداند (۷۷)
أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ ﴿۷۷﴾
و [بعضى] از آنان بىسوادانى هستند که کتاب [خدا] را جز خیالات خامى نمىدانند و فقط گمان مىبرند (۷۸)
وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ ﴿۷۸﴾
پس واى بر کسانى که کتاب [تحریفشدهاى] با دستهاى خود مىنویسند سپس مىگویند این از جانب خداست تا بدان بهاى ناچیزى به دست آرند پس واى بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته و واى بر ایشان از آنچه [از این راه] به دست مىآورند (۷۹)
فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ ﴿۷۹﴾
و گفتند جز روزهایى چند هرگز آتش به ما نخواهد رسید بگو مگر پیمانى از خدا گرفتهاید که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد یا آنچه را نمىدانید به دروغ به خدا نسبت مىدهید (۸۰)
وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامًا مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْدًا فَلَن یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿۸۰﴾
آرى کسى که بدى به دست آورد و گناهش او را در میان گیرد پس چنین کسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۸۱)
بَلَى مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۸۱﴾
و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند آنان اهل بهشتند و در آن جاودان خواهند ماند (۸۲)
وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۸۲﴾
و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید و نماز را به پا دارید و زکات را بدهید آنگاه جز اندکى از شما [همگى] به حالت اعراض روى برتافتید (۸۳)
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ ﴿۸۳﴾
و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را مریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید سپس [به این پیمان] اقرار کردید و خود گواهید (۸۴)
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿۸۴﴾
[ولى] باز همین شما هستید که یکدیگر را مىکشید و گروهى از خودتان را از دیارشان بیرون مىرانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به یکدیگر کمک مىکنید و اگر به اسارت پیش شما آیند به [دادن] فدیه آنان را آزاد مىکنید با آنکه [نه تنها کشتن بلکه] بیرون کردن آنان بر شما حرام شده است آیا شما به پارهاى از کتاب [تورات] ایمان مىآورید و به پارهاى کفر مىورزید پس جزاى هر کس از شما که چنین کند جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود و روز رستاخیز ایشان را به سختترین عذابها باز برند و خداوند از آنچه مىکنید غافل نیست (۸۵)
ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقًا مِّنکُم مِّن دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن یَأتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۸۵﴾
همین کسانند که زندگى دنیا را به [بهاى] جهان دیگر خریدند پس نه عذاب آنان سبک گردد و نه ایشان یارى شوند (۸۶)
أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ﴿۸۶﴾
و همانا به موسى کتاب [تورات] را دادیم و پس از او پیامبرانى را پشتسر هم فرستادیم و عیسى پسر مریم را معجزههاى آشکار بخشیدیم و او را با روح القدس تایید کردیم پس چرا هر گاه پیامبرى چیزى را که خوشایند شما نبود برایتان آورد کبر ورزیدید گروهى را دروغگو خواندید و گروهى را کشتید (۸۷)
وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقًا تَقْتُلُونَ ﴿۸۷﴾
و گفتند دلهاى ما در غلاف است [نه چنین نیست] بلکه خدا به سزاى کفرشان لعنتشان کرده است پس آنان که ایمان مىآورند چه اندکشمارهاند (۸۸)
وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا مَّا یُؤْمِنُونَ ﴿۸۸﴾
و هنگامى که از جانب خداوند کتابى که مؤید آنچه نزد آنان است برایشان آمد و از دیرباز [در انتظارش] بر کسانى که کافر شده بودند پیروزى مىجستند ولى همین که آنچه [که اوصافش] را مىشناختند برایشان آمد انکارش کردند پس لعنتخدا بر کافران باد (۸۹)
وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿۸۹﴾
وه که به چه بد بهایى خود را فروختند که به آنچه خدا نازل کرده بود از سر رشک انکار آوردند که چرا خداوند از فضل خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد [آیاتى] فرو مىفرستد پس به خشمى بر خشم دیگر گرفتار آمدند و براى کافران عذابى خفتآور است (۹۰)
بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْیًا أَن یُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ ﴿۹۰﴾
و چون به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل کرده ایمان آورید مىگویند ما به آنچه بر [پیامبر] خودمان نازل شده ایمان مىآوریم و غیر آن را با آنکه [کاملا] حق و مؤید همان چیزى است که با آنان است انکار مىکنند بگو اگر مؤمن بودید پس چرا پیش از این پیامبران خدا را مىکشتید (۹۱)
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِیَاءَ اللّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿۹۱﴾
و قطعا موسى براى شما معجزات آشکارى آورد سپس آن گوساله را در غیاب وى [به خدایى] گرفتید و ستمکار شدید (۹۲)
وَلَقَدْ جَاءکُم مُّوسَى بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ﴿۹۲﴾
و آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما برافراشتیم [و گفتیم] آنچه را به شما دادهایم به جد و جهد بگیرید و [به دستورهاى آن] گوش فرا دهید گفتند شنیدیم و نافرمانى کردیم و بر اثر کفرشان [مهر] گوساله در دلشان سرشته شد بگو اگر مؤمنید [بدانید که] ایمانتان شما را به بد چیزى وامىدارد (۹۳)
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِن کُنتُمْ مُّؤْمِنِینَ ﴿۹۳﴾
بگو اگر در نزد خدا سراى بازپسین یکسر به شما اختصاص دارد نه دیگر مردم پس اگر راست مىگویید آرزوى مرگ کنید (۹۴)
قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿۹۴﴾
ولى به سبب کارهایى که از پیش کردهاند هرگز آن را آرزو نخواهند کرد و خدا به [حال] ستمگران داناست (۹۵)
وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمینَ ﴿۹۵﴾
و آنان را مسلما آزمندترین مردم به زندگى و [حتى حریصتر] از کسانى که شرک مىورزند خواهى یافت هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند با آنکه اگر چنین عمرى هم به او داده شود وى را از عذاب دور نتواند داشت و خدا بر آنچه مىکنند بیناست (۹۶)
وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿۹۶﴾
بگو کسى که دشمن جبرئیل است [در واقع دشمن خداست] چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل کرده است در حالى که مؤید [کتابهاى آسمانى] پیش از آن و هدایت و بشارتى براى مؤمنان است (۹۷)
قُلْ مَن کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿۹۷﴾
هر که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل است [بداند که] خدا یقینا دشمن کافران است (۹۸)
مَن کَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ ﴿۹۸﴾
و همانا بر تو آیاتى روشن فرو فرستادیم و جز فاسقان [کسى] آنها را انکار نمىکند (۹۹)
وَلَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ ﴿۹۹﴾
و مگر نه این بود که [یهود] هر گاه پیمانى بستند گروهى از ایشان آن را دور افکندند بلکه [حقیقت این است که] بیشترشان ایمان نمىآورند (۱۰۰)
أَوَکُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْدًا نَّبَذَهُ فَرِیقٌ مِّنْهُم بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴿۱۰۰﴾
و آنگاه که فرستادهاى از جانب خداوند برایشان آمد که آنچه را با آنان بود تصدیق مىداشت گروهى از اهل کتاب کتاب خدا را پشتسر افکندند چنانکه گویى [از آن هیچ] نمىدانند (۱۰۱)
وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۱﴾
و آنچه را که شیطان[صفت]ها در سلطنتسلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مىآموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمىکردند مگر آنکه [قبلا به او] مىگفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مىآموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمىتوانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مىآموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمىرسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهرهاى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مىدانستند (۱۰۲)
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲﴾
اگر آنها گرویده و پرهیزگارى کرده بودند قطعا پاداشى [که] از جانب خدا [مىیافتند] بهتر بوداگر مىدانستند (۱۰۳)
وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَیْرٌ لَّوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۳﴾
اى کسانى که ایمان آوردهاید نگویید راعنا و بگویید انظرنا و [این توصیه را] بشنوید و [گر نه] کافران را عذابى دردناک است (۱۰۴)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۰۴﴾
نه کسانى که از اهل کتاب کافر شدهاند و نه مشرکان [هیچ کدام] دوست نمىدارند خیرى از جانب پروردگارتان بر شما فرود آید با آنکه خدا هر که را خواهد به رحمتخود اختصاص دهد و خدا داراى فزونبخشى عظیم است (۱۰۵)
مَّا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْکُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿۱۰۵﴾
هر حکمى را نسخ کنیم یا آن را به [دست] فراموشى بسپاریم بهتر از آن یا مانندش را مىآوریم مگر ندانستى که خدا بر هر کارى توانا
تکلیف من چیه
تکلیفت؟
شما از روی دو تا پیام قبلی که بالاست صد مرتبه بنویس و بیار
سلام سید خسته نباشید
من چرا اخراج شدمممممممممممممم
دیشب کسی منو اخراج نکرد ولی الان که میخوام وارد شم میگه اخراجم
salam aga seyed maro azad konin akhe man ta sal 2014 chikar konam
delemon pokid
salam khobid? chand vaqte nemitonam varede room besham vaqtiam shansi varedesh misham paiamam ersal nemishe bade 10min mirese daste bacheha u begid chekar konam mersi azaton
من چطوری تو این چت روم عضو بشم لینک ثبت نام کجاست
دوست عزیز داخل خود چت روم یه قسمت هست که علامت چرخ دنده داره اونجا مشخصه اسمتونو میتونید ثبت کنید و عضو بشید
چرا ثبت نام نداره؟؟؟؟؟؟/برام پیغام میاد اما من نمی تونم وارد شو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ببین رومتو داغون میکنمش یا نه مواظبش باش منتظر باش جمع مارو بهم زدیم بد حالتو میگیرم بعد
سلام آقا سید مگه من چی گفتم به امیر علی که اخراجم کردفکر کرده چون یه ستاره داره همه کار میتونه بکنه چرا بیخودی دخالت میکنه
من که بهش چیزی نگفتم فقط بهش گفتم فضولیش به شما نیومده
اگه اینجا قرار باشه در این حد هم با هم حرف نزنیم که نشد چت کردن
به هر حال من خیلی ناراحتم
آقا سید لطفا بهم بگید چاره چیه من واقعا حوصله ام سر میره اگه نیام چت روم
سلام ما به محرم، به غصه و غم مهدی
به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی
سلام ما به محرم، به شور و حال و عیانش
سلام ما به حسین و به اشک سینه زنانش التماس دعا
سید
سلام اقا سید عزیز
خوبی؟
محرم اومد تسلیت میگم
من عاشق محرمم
من هر سال تبل میزنم
سید تبادل لینک میکنی؟
اگه میکنی هم اریا
و هم اریا وب رو
لینک میکنم
تو هم توی هر دوش منو بلینک
اگه بنر هم میتبادلی بهم خبر بده
بنر منو بزار توی اریا(روم) بنر رومو میزارم تو سایتم
مرسی
و یا حق